دکتر نصرت قائمی بلهری متولد ۱۳۳۶ در مشهد، استاد تمام و مدیرگروه بخش غدد اطفال بیمارستان اکبر، از جمله اساتید با سابقه در حوزه های آموزش و درمان دانشگاه علوم پزشکی مشهد است که علاوه بر کار طبابت در حوزه کودکان، سالهای زیادی است که به آموزش و تربیت نیروی انسانی متخصص در این زمینه نیز مشغول بوده و با توجه به تجربیات ارزشمند خود، بر این باور است که علاقه و صبر زیاد، از مهمترین ویژگی هایی است که یک پزشک اطفال باید از آن برخوردار باشد.
دکتر قائمی، که از همان سالهای دوران دانشجویی در دهه پنجاه، با فضای دانشگاه علوم پزشکی مشهد آشنا شده و پس از پایان تحصیلات عالیه، خود را متعهد به خدمت در این دانشگاه می داند، علیرغم داشتن پیشنهادات کاری در سایر دانشگاه های علوم پزشکی کشور، ترجیح می دهد که در دانشگاه شهر خود بماند و متعهدانه در مسیر ارائه خدمات آموزشی و درمانی به دانشجویان و بیماران تلاش کند.
در ادامه، گفتگوی وبدا با این استاد پیشکسوت را می خوانید: " من در سال 1336 در شهر مشهد و در خانوادهای به دنیا آمدم که پدر شغل آزاد داشتند و مادرخانهدار بودند. ما پنج فرزند بودیم که تقریباً همگی موفق شدیم تحصیلات عالیه را داشته باشیم ( به جز یک خواهر که بعد از دیپلم ازدواج کرد).
سال دوم دوره رزیدنتی با همسرم که کارمند سازمان برنامه و بودجه بود، ازدواج کردم و حاصل این ازدواج سه فرزند شد؛ دو دختر و یک پسر که البته دختر دومم در سال ۸۶ به دلیل بیماری سرطان در سن ۱۹ سالگی درگذشت و دو فرزند دیگر که فارغ التحصیل رشته دکترای شهرسازی (دخترم) و دکترای عمران (پسرم) هستند در حال حاضر ازدواج کردند و دو نوه دارم.
ورود من به عنوان دانشجو به دانشگاه علوم پزشکی مشهد در سال 1354 اتفاق افتاد و خوشبختانه با کسب رتبه 12 کنکور در سطح مشهد توانستم در رشته پزشکی پذیرفته شوم. در آن سال به دلیل کمبود نیروی انسانی، تعداد پذیرش دانشجویان در کنکور افزایش یافته بود و البته برای انتخاب رشته این محدودیت وجود داشت که باید تنها یک رشته را انتخاب میکردیم. من دوره 6 ساله ی پزشکی عمومی را در حالی آغاز کردم که اواسط این دوره به پیروزی انقلاب اسلامی برخورد و مدتی دانشگاه ها تعطیل شد، البته ما دانشجوی بالینی بودیم و بنابراین تعطیلی دانشگاهها شامل حال ما نشد.
در سال 1360 دوره پزشکی عمومی را به پایان رساندم و در همان سال، مدت یک ماه به اهواز رفتم و به عنوان پزشک عمومی در جبهه خدمت کردم، به خاطر دارم که این ایام مصادف بود با شهادت دکتر چمران و ما هم در مراسم تشییع ایشان شرکت کردیم. پیش از آن هم مرتب با جهاد سازندگی کار میکردم و هر هفته روستاهای مختلف را با همکاران میرفتیم. روزهای پنجشنبه معمولاً در روستاها مریض میدیدیم. یک دوره یک هفتهای هم به روستاهای محروم تایباد رفتیم. در دوران دانشجویی همزمان با آموزشهای صبح، برای اینکه مهارت پزشکی خود را بالا ببرم عصرها هم فعالیتهایی را در مراکز درمانی خیریه انجام میدادم.
همانطور که عرض شد پایان تحصیل ما در دوران پزشکی عمومی به انقلاب فرهنگی در سال ۶۰ برخورد کرد و دانشگاهها تعطیل شد، اما ما در بیمارستانها به عنوان پزشک کشیک کار میکردیم و من در بخش اطفال فعالیت میکردم، چون قرار بود بعد از دوره عمومی طرح را بگذرانیم و من تصمیم داشتم به سیستان و بلوچستان بروم ( به خاطر محرومیتهای آن ) اما تقدیر بر این قرار گرفت که در بیمارستان و در بخش اطفال بمانم و هرچند که علاقه من در حوزه تخصص زنان بود و مقطعی را در بیمارستان مادر به عنوان پزشک کشیک کار میکردم تا مهارتم افزایش یابد، اما با توجه به شش ماهی که در بخش اطفال گذرانده بودم شرایطی پیش آمد که گفته شد هر کس در هر دورهای که گذرانده میتواند آزمون رزیدنتی را شرکت کند و و از آنجا بود که من وارد حوزه تخصص اطفال شدم. بعدها برای رشته فوق تخصصی غدد که اقدام کردم بخشی از این رشته به حوزه زنان نیز مربوط میشد و این موضوع برایم خوشحال کننده بود. در دوره رزیدنتی به دلیل ازدواج، طرح من برداشته شد و تنها دوره خدمت خارج از مرکز را داشتم که به مدت دو سال و نیم در سمنان گذراندم و بعد از آن به مشهد بازگشتم و با توجه به اینکه دانشگاه علوم پزشکی مشهد کمبود استاد داشت، فراخوان دعوت دادند و من پس از ارائه درخواست و انجام آزمون استادیاری به عنوان استادیار پیمانی از سال ۶۹ در دانشگاه مشغول به کار شدم. البته پس از بازگشت به مشهد، حدود یک سال در یکی از مراکز درمانی شرکت نفت به عنوان متخصص اطفال فعالیت کردم که تجربه خوبی بود، در سمنان هم به دلیل اینکه کمبود استاد داشتند پیشنهاد استخدام به من دادند، اما من ترجیح دادم که به شهر خودم بازگردم.
دوران رزیدنتی از سخت ترین سالهای کاری من بود، چون تنها سه رزیدنت در بیمارستان امام رضا(ع) بودیم و باید بخش اطفال، زایشگاه ، نوزادان و سایر بخشها را پوشش میدادیم. به دلیل تعطیلی دانشگاه ها اینترن و استارژر هم نداشتیم و این کار ما را سختتر میکرد، خوشبختانه از سال دوم که دانشگاهها باز شد، با آمدن دانشجویان کمی کار ما هم سبکتر شد. در طول سالهای خدمتم در دانشگاه چند سالی در پخش اورژانس اطفال هم کار کردم. در آن زمان خیلی از دانشگاهها و از جمله دانشگاه مشهد رشته فوق تخصص غدد نداشت و من ناگزیر شدم در سال1377 برای تحصیل به شیراز بروم. بعد از اتمام دوره فوق تخصص ابتدا به بیمارستان قائم (عج) رفتم و بعد به بیمارستان امام رضا(ع) منتقل شدم و در کنار آقای دکتر وکیلی که پیش از من رشته غدد را گذرانده بودند، بخش غدد کودکان را راه اندازی کردیم و به مرور بخش کامل شد و توانستیم فلوشیپ بگیریم. در حال حاضر سالی یک فلوشیپ را آموزش میدهیم. در سالهای بدو تاسیس بخش غدد، آقای آقای دکتر وکیلی مدیر گروه بودند و با بازنشستگی ایشان اکنون من به عنوان مدیر گروه غدد کودکان مشهد کار میکنم.
وی در رابطه با فعالیت های این بخش نیز می گوید: " بخش غدد کودکان در بیمارستان اکبر، دارای ۱۳ تخت اختصاصی است که بیماران دیابت کودکان و متابولیک کودکان و سایر بیماران مرتبط با رشته غدد در این بخش بستری میشوند و به دانشجویان هم آموزش داده میشود . ما در حال حاضر هم آموزش دانشجویان تخصصی و فوق تخصصی و هم دانشجویان عمومی را داریم؛ البته آموزش دانشجویان عمومی به صورت جدا انجام میشود. در آموزش دانشجویان فلوی فوق تخصصی غدد، ژورنال کلاب و تکست ریویو و همچنین ویزیت بیماران بصورت روزانه همراه با استاد، ویزیت بیماران درمانگاه هفته ای سه روز در کنار استاد را داریم.
همچنین هر پنجشنبه جلسات بیمارانی که بیماری نادری دارند یا مشکلدار هستند را برگزار میکنیم؛ یک هفته با همکاران نفرولوژیست، یک هفته با همکاران جراح کودکان، یک هفته با همکاران ژنتیک و یک هفته با همکاران اعصاب. این جلسات معمولاً با همکاری اساتید سایر رشتهها و فلوهای فوق تخصصی و دانشجویان تخصصی برگزار میشود. سالی ۳ یا ۴ بار نیز کنفرانسهای آموزشی را برای آموزش متخصصین اطفال و دانشجویان عمومی و حتی سایر همکاران برگزار میکنیم.
در حال حاضر 4 نفر همکار در بخش غدد هستیم؛ بنده به عنوان مدیر گروه، دکتر پیمان اشراقی که در شرایط استادی هستند، خانم دکتر نوروزی دانشیار و خانم دکتر باقری که تازه به جمع ما پیوسته و اگر چه فلوی خود ما بودند اما فعلاً به جمع گروه غدد پیوستند و دانشیار هستند و آقای دکتر لطفی که همکار غدد ما هستند و دوره طرح را میگذرانند.
یکی از اقدامات مهم در این بخش اجرای طرح رجیستری دیابت است که در واقع توسط خانم نوروزی انجام میشود، در طرح رجیستری تمام اطلاعات بیماران وارد یک سیستم میشود که میتواند منبع بسیار خوبی باشد برای داشتن یک بانک اطلاعاتی از بیماران دیابتی و فعلاً با بحث دیابت این رجیستری را شروع کردیم، چون بیماران دیابتی ما زیاد هستند . با گروه ژنتیک نیز همکاری تنگاتنگی داریم و بسیاری از بیماران مان به تشخیص ژنتیکی رسیدهاند و این از لحاظ علمی برای ما ارزشمند است؛ با بنیاد ژنتیک ( آقای دکتر مجرد) و ( آقای دکتر غیور) نسل فردا همکاری داریم.
یک گروه عمده دیگر که ما پوشش میدهیم بیماران دچار اختلال مادرزادی متابولیسم هستند که این اختلالات مادرزادی متابولیسم بیشتر به بررسیهای ژنتیک نیاز دارند و شایعترین بیماری آن بیماری فنیل کتونوری است. این بررسی ها در مراکز بهداشت انجام میشود و جزو آزمایشات اجباری نوزادان است و همینطور بیماری کم کاری مادرزادی تیروئید که تحت نظارت همکاران رشته غدد در کل ایران در مراکز بهداشت انجام میشود. ما در رابطه با این دو نوع بیماری مادرزادی با همکاران مراکز بهداشت ارتباط و همکاری مستمری داریم.
دکتر قائمی با اشاره به یکی از خاطرات شنیدنی خود در سالهای فعالیت در بیمارستان امام رضا(ع) می گوید: " زمانی که من رزیدنت بودم، نیمه شبی حدود ساعت ۱۲ نوزادی به دنیا آمد، با وزن ۸۰۰ گرم! این نوزاد به هیچ وجه وضعیت خوبی نداشت و بدنش کاملاً کبود و سیاه بود و حتی یکی از همکاران با ناامیدی به من گفتند که تلاش بیهوده نکنید این نوزاد زنده نمیماند. اما من معتقد بودم که باید آنچه را که میتوانم و از دستم برمیآید انجام دهم. لذا سریعا شروع کردم به ماساژ قلبی نوزاد و احیای او و خوشبختانه نوزاد برگشت و بعد از چند روزی که در بیمارستان بود، ترخیص شد. ۱۰ سال پس از این اتفاق، همکاری که با ناامیدی از زنده ماندن نوزاد با من صحبت کرده بود، پیش من آمد و گفت امروز آن کودک را دیدم در حالیکه کاملا سالم و شاداب بود و حالا یکی از شاگرد اول های مدرسه شان است!
این پزشک پیشکسوت از تعهد و بعضاً سخت گیری هایی که در کار خود داشته و دارد هم اینچنین می گوید: " معمولاً روزهایی که من کشیک بیمارستان بودم، در بدو ورودم حتماً بخش های مختلف را سر میزدم و چک میکردم و اتفاقاً یک روز در حین چک کردن بخش ها، بیماری را پیدا کردم که کم خونی بسیار شدیدی داشت و وقتی پرستار را بازخواست کردم شرمنده شد از اینکه چرا این بیمار قلم افتاده است و چه بسا اگر به این بیمار در آن لحظه رسیدگی نمیکردیم، تا انتهای آن روز فوت میکرد. لذا همیشه سعی داشتم با جدیت و درست کارم را انجام دهم. بارها در زمان رزیدنتی پیش می آمد که حتی به غذا خوردن هم نمیرسیدیم، اما همیشه سعی کردم با پرسنل کمک و همکاری خوبی داشته باشم
وی در خصوص مدیریت فضای خانواده و نگهداری فرزندانش در سالهای اوج کار هم می گوید: " من در سال ۶۲ ازدواج کردم و فرزندانم به فاصله ۱۵ ماه از یکدیگر به دنیا آمدند. شرایط سختی بود و در واقع من سه قلو فرزندانم را بزرگ کردم. خوشبختانه همسرم همکاری و درک خوبی از شرایط من داشت و حتی در مواقعی که من مریض در درمانگاه داشتم، ایشان فرزندان را نگهداری میکرد که من بتوانم به کارم برسم. دکتر قائمی در خصوص تالیف کتاب " راهنمای دیابت در کودکان و نوجوانان " که به عنوان کتاب برگزیده سال از سوی شورای آموزش دانشگاه شناخته شده نیز اشاره و می گوید: " من این کتاب را نوشتم چون نیاز آن را بین بیماران احساس میکردم. این کتاب ۴ بار تجدید چاپ و خوشبختانه با استقبال خوب بیماران و دانشجویان مواجه شد، حتی در شهرهای دیگر هم متقاضی داشت و به فروش رفت. در حال حاضر هم حدود ۶ سال است که عضو گروه هیات برد فوق تخصصی وزارتخانه هستم.
این استاد دانشگاه در خصوص حساسیت های رشته اطفال هم می گوید: " شرط اول پذیرش در هر رشتهای علاقه است و به خصوص در حوزه اطفال که شما باید این توانایی را داشته باشید که با کودک ارتباط خوبی برقرار کنید. چون کودک با دیدن شما ممکن است بترسد و گریه کند، به نسبت بزرگسالان خیلی کار سختتر است و کار با نوزادان به مراتب سختتر است چون آنها بیانی ندارند و گاهی آنقدر سریع دچار مشکل میشوند و نوسانات زیادی در شرایط آنها وجود دارد که پزشک غافلگیر میشود. همچنین صبر و حوصله پزشک اطفال باید زیاد باشد و سوم اینکه یک سری اصول را رعایت کند، مثلاً ناخنهای بلندی نداشته باشد که کودک را اذیت کند و نظافت و بهداشت را در بالاترین حد خود رعایت کند. همچنین ظاهر خود را در برابر کودک و مادر کودک آراسته و خوشایند نگه دارد.
وی در رابطه با دیگر مسئولیت های خود در فضای دانشگاه هم اظهار می کند:" من در کمیتههای مختلف دانشگاه از جمله کمیته پیشگیری از کمبود ید یا یدرسانی، کمیته کم کاری مادرزادی تیروئید ، کمیته انتقال خون و کمیته مرگ و میر کودکان کمتر از ۵۹ ماه با شیرخوارگاه علی اصغر و فیاض بخش ارتباط نزدیکی داشتیم و سعی میکردیم دقت کارمان خوب باشد. ایرادات و مشکلات را بررسی و ریشهیابی میکردیم، چند مورد از این ریشه یابیها مربوط به بخش سوختگی بود که کمک کردیم میزان مرگ و میر و عفونتها کمتر شد. این مسئله برای شیر خوارگاه علی اصغر هم پیش آمد که با آموزشهایی که برای پرسنل آن مرکز در رابطه با بهداشت دست گذاشتیم دو سال پشت سر هم هیچ مرگ و میری در شیرخوارگاه گزارش نشد.
هم اکنون این بیمارستان در ناحیه شرق کشور تنها بیمارستان فوق تخصصی است و هرچند که بیمارستان دکتر شیخ هم دارای سه رشته کلیه خون و جراحی فعال است، اما اینجا رشته های غدد ، عفونی، روماتولوژی، ایمونولوژی، گوارش و رشتههای دیگر فعال است و در بیمارستان امام رضا (ع) بیماران قلبی و در بیمارستان قائم (عج) بیماران مغز و اعصاب خدمت دریافت میکنند.
دکتر قائمی در مقایسه شرایط تحصیل خود در دهه 50 و هم اکنون نیز نکات جالبی را بیان می کند: " در حال حاضر امکانات و فضا برای اقدامات تشخیصی و درمانی پیشرفت چشمگیری یافته و بطور کلی شرایط کار طبابت راحت تر شده است، در دهه 60 که من دانشجو بودم و بعد از آنکه کارم را در بیمارستان قائم(عج) آغاز کردم، بخاطر دارم که شرایط هم برای تحصیل و هم در حوزه کار طبابت بسیار سخت بود، ما باید بیش از هر چیز به تشخیص های بالینی تکیه می کردیم و حتی برای درس خواندن بویژه در ایام امتحانات معمولا به لحاظ منابع با کمبود برخی کتاب ها مواجه بودیم اما امروز نه تنها کتاب بلکه سایر امکانات دسترسی دانشجویان را راحت کرده و امکانات تشخیصی هم بسیار کمک کننده است در امر درمان بیماران. البته من فکر میکنم دانشجویان نباید به امکانات تشخیصی متکی شوند و لازم است که در بحث بالین هم توانمندی خود را تقویت کنند چون ممکن است زمانی در شرایطی (مثلا یک منطقه محروم و دورافتاده) قرار بگیرند که مجبور باشند بدون امکانات تشخیصی بیمار خود را معاینه و درمان کنند. بنابراین تقویت توانمندی های بالینی در دانشجویان لازم و مهم است و این نکته را هم فراموش نکنیم که انسان ها معمولا در شرایط سخت رشد می کنند و توانمند میشوند، پس نباید از موانع و سختی ها ترس داشت و نا امید شد.
این استاد دانشگاه با اشاره به خاطرات خود از ایام پیروزی انقلاب و روزهای پرالتهاب آن زمان اینچنین می گوید: " من در زمانی که رزیدنت بودم، حمله سربازان به بیمارستان امام رضا(ع) اتفاق افتاد و سرباز ها به ساختمان بخش اطفال حمله کردند و تا چندین سال محل گلوله ها باقی بود هم چنین تعدادی از سربازان وارد بخش شده وباعث رعب وحشت بیماران وهمکاران پزشک شدند و خاطره دیگرم شرکت در طرح جهاد سازندگی به همراه خانواده بود، جهت دروی گندم افراد مسن وبی بضاعت که کشت و کاری کرده بودند.