267.jpg - 60.79 kBمقطع چهارم ابتدایی را که به پایان رساند، دیگر امکان ادامه تحصیل در روستای پدری وجود نداشت و به ناچار برای اتمام دوره ابتدایی، رنج پیمودن مسیر 14 کیلومتری روستای همجوار را که از دل کوهستان و خطرات متعدد آن می گذشت، به جان خرید. در فضای مدرسه به عنوان یکی از باهوش ترین شاگردان شناخته شده بود و همین سبب شد که پس از پایان دوره ابتدایی و علیرغم مخالفت های پدر برای ادامه تحصیل او، مسیر درس خواندنش با کمک و رهنمودهای معلم روستا هموار شود. سختی های راه اما، هم‌قدم با پسرک نوجوان راه می‌پیمود و تنها انگیزه ای که او را از این مسیر سنگلاخ و پر چالش عبور می داد، امید به آینده و رسیدن به جایگاهی بود که زندگی را برای او، خانواده اش و جامعه اش زیباتر کند و بالاخره این رویای شیرین از دل کوه‌ی از رنج و مرارت‌ها سر برآورد و پسرک دیروز روستای علی زنگی، امروز با پوشیدن لباس مقدس طبابت و خدمت به معصوم ترین قشر جامعه، آرمان خود را در ارائه خدمت به مردم و جامعه اش تحقق یافته می بیند.

دکتر حسن بسکابادی، پزشک نمونه فوق تخصص نوزادان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، متولد 1349 در یکی از روستاهای شمال خراسان جنوبی به نام روستای علی زنگی است که پس از گذراندن تحصیلات مدرسه در روستاهای اطراف زادگاه خود و شهر مشهد، تحصیلات عالیه را در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد آغاز می کند و پس از طی دوره های تخصص و فوق تخصص در همین دانشگاه، فعالیت های آموزشی و درمانی وی به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، کلید می خورد.

آغاز مسیر ناهموار  پیشرفت...

دوران تحصیل در مدرسه، از همان ابتدا چالش ها و موانع بسیاری را پیش روی دکتر بسکابادی قرار می دهد؛ موانعی که شاید کمتر کسی عزم و اراده‌ی گذر از آنها را داشته باشد: " سال 1356 در روستای همجوار روستای ما، مدرسه ای تأسیس شد که من سال اول تا چهارم ابتدایی، را در آنجا گذراندم و برای ادامه تحصیل در سال پنجم ابتدایی، ناچار بودم به روستای دیگری که تقریبا 14 کیلومتر با روستای ما فاصله داشت، نقل مکان کنم، این امر با سختی های بسیاری همراه بود از جمله؛ بٌعد مسافت، کوهستانی بودن مسیر و پیاده روی های بسیار طولانی.

 از طرفی در همان روستا نیز شرایط سختی از بابت فضای اسکان و غذای مناسب داشتیم و من هفته ای دو روز باید ساعت سه یا چهار صبح از خواب بیدار می شدم و حدود چهار ساعت پیاده راه می رفتم تا به روستای بعدی برسم. اما در هر حال علاقه ام به درس باعث شد که سختی ها را بهتر تحمل کنم و با توجه به اینکه شرایط درسی‌ام نیز خوب بود، معلم ها و  دانش آموزان توجه بیشتری به من داشتند و  تقریبا مورد تشویق همه قرار می گرفتم".

معلمی که حضورش آینده ساز شد...

سال پنجم ابتدایی که به پایان می رسد، با توجه به عدم امکان ادامه تحصیل در روستا، پدر دکتر بسکابادی پیشنهاد می کند که پسرش ترک تحصیل کند و در روستا مشغول به کار شود، اما یکی از معلمان با نظر پدر مخالفت کرده و می گوید: من می دانم که حسن در آینده انسان موفقی می شود، پس اجازه دهید ادامه تحصیل بدهد و همین صحبت معلم راه را برای ادامه تحصیل پسر نوجوان فراهم می کند: " از روز شنبه تا پنج شنبه برای تحصیل به روستای دیگری می رفتم که آنجا هم سختی های خاص خود را داشت؛ از جمله اینکه رفت و آمد در مسیر کوهستانی بسیار دشوار بود و برف سنگینی وجود داشت. پدرم هم فرصت نمی کرد رفت و آمد من را به عهده بگیرد. تصور کنید یک دانش آموز 11 ساله، باید 14 کیلومتر در کوهستان پیاده راه می رفت، آن هم در مسیری پر از برف و حیوانات درنده ای همچون گرگ... و این استرس های زیادی به من وارد می کرد".

نحوه برخورد دانش آموزان مدرسه با پسرک نوجوان هم حکایتی شنیدنی دارد: " معمولا ابتدای سال تحصیلی، خیلی مظلوم بودم و با جملاتی مثل " پشت کوهی"  از سوی دانش آموزان تحقیر می شدم، اما آخر سال همه با من رابطه خوبی پیدا می کردند و حسابی با یکدیگر دوست می شدیم. با اتمام دوران ابتدایی، دوره راهنمایی را در ناحیه خضری دشت بیاض، که مرکزبخش آن منطقه بود، طی کردم و دو سال اول مقطع دبیرستان را در شهر مشهد گذراندم. با توجه به اینکه برادرم در شهر مشهد زندگی می کرد، مدتی را در این شهر بودم و دوباره به روستای پدری بازگشتم".

حضور داوطلبانه در جبهه و پیشروی تا مرز شهادت

در دوره دبیرستان، با توجه به شرایط جنگی کشور، دکتر بسکابادی دو بار عازم جبهه های نبرد می شود. بار نخست، پس از بازگشت از جبهه، سرایه داری یک مدرسه ابتدایی در چهار راه لشکر را بر عهده می گیرد که بسیار فرصت مغتنمی است: " با سرایه دار شدن، انگار که دنیا را به من داده بوند، چون می توانستم مکانی داشته باشم و زندگی ام سر و سامانی بگیرد، سال های سوم و چهارم دبیرستان را در آنجا بودم و بعد از دیپلم نیز مجددا به جبهه رفتم."

اعزام دوباره دکتر بسکابادی به جبهه های جنگ، با خاطرات و اتفاقات شنیدنی همراه است: " اواخر سال های جنگ، همراه با اتفاقی بود که زندگی من را به شدت تحت تأثیر قرار داد. آن زمان بنا بود به مأموریتی عازم شوم که عملاً برگشتی در آن وجود نداشت، تعداد30 نفر مشخص شده بودیم و قصد داشتیم حرکت کنیم که فرمانده، من را از صف گروه اعزام خارج کرد و من در آن لحظه دلیل این کار را متوجه نشدم، اما بعد شنیدم که فرمانده رتبه کنکور من را دیده و از همین رو مانع رفتنم شده است. تمام افرادی که به آن عملیات اعزام شدند، همگی به شهادت رسیدند و متاسفانه فرصت نائل شدن به درجه رفیع شهادت از من گرفته شد و این اتفاق کاملا زندگی من را تغییر داد."

چشم انداز شغلی؛ از حرفه معلمی تا پزشکی

لطف و رفتار محبت آمیز معلمان در دوران مدرسه، سبب شده بود که چشم انداز شغلی دکتر بسکابادی به سمت معلم شدن سوق یابد و تقریبا تصمیم او برای رسیدن به این حرفه، قطعی شده بود، اما در همان زمان طی بازدیدی که شاگردان مدرسه از یک مرکز بهداشت داشتند، جرقه انتخاب شغل طبابت در ذهن دکتر بسکابادی شکل گرفت: " هدفم از درس خواندن معلم شدن بود و هیچ گاه نگاه پزشکی به آینده‌ نداشتم. تا اینکه سال سوم راهنمایی، در قالب " طرح کاد" که دانش آموزان را برای بازدید به مراکز مختلف می بردند، ما را به یک مرکز بهداشت بردند و در آنجا یک پزشک هندی که البته فوق لیسانس بود و فعالیت پزشکی انجام می داد نظر مرا به خود جلب کرد. ( در آن منطقه اصلا پزشک ایرانی نبود ) از این پزشک پرسیدم وسایلی که روبه روی شما قرار دارند چیست؟ پزشک هندی متعجب شد که چرا چنین سوالی پرسیدم و در همان لحظه مدیر دبیرستان به ایشان گفت: این شاگرد ما ( دکتر بسکابادی) در آینده پزشک می شود، اینجا بود که جرقه ای در ذهنم زده شد و در واقع دلیل اینکه پزشک شدم همین سخن معلم مان بود."

کار در کوره، برای تامین هزینه های تحصیل

دور بودن از خانواده؛ آن هم در آغازین سالهای نوجوانی و دست و پنجه نرم کردن با انواع و اقسام کمبودها و محدودیت ها در فضایی غریب، شاید برای کمتر کسی قابل تصور و تحمل باشد، اما قهرمان روایت ما، حکمت این مسیر سخت و پرچالش را به خوبی می داند: " از سال چهارم ابتدایی تقریباً تنها بزرگ شدم، به یاد دارم روزی را که برف سنگینی آمده بود و من در حال طی کردن مسیر برای رسیدن به روستا بودم، در میانه راه مردی من را دید و با تعجب گفت: چرا چوب یا وسیله ای دستت نیست؟! آیا نمی ترسی گرگی یا حیوانی درنده در این مسیر تو را بخورد؟ اما من واقعا هیچ احساس ترسی نداشتم! البته این را هم عرض کنم که شبها مشکلاتی داشتم، چون آن روستا برق موتوری داشت و رأس ساعت 10 شب همه جا خاموش می شد، بنابراین من باید تا 10 شب مطالعه ام را تمام می کردم و ساعت چهار صبح که مجدداً برق وصل می شد، بیدار می شدم و مطالعه می کردم البته در زیر تیر برقهای داخل خیابان، چون هم خانه ایم اجازه نمی داد در آن ساعت برق را روشن کنم. مشکل دیگر این بود که توان پرداخت هزینه برق را نداشتم .

در واقع من اصلا با خانواده زندگی نکردم و به جز چند سال اول دوره ابتدایی عملاً سال ها از خانواده جدا بودم؛ هر چند که دلبستگی ها و علایق به خانواده وجود داشت، ولی شرایط در کنار خانواده بودن را نداشتم. در دبیرستان و دانشگاه هم به خاطر اینکه هزینه های تحصیل را تامین کنم، سه ماه تعطیلی را سر کوره در مشهد کار می کردم و خیلی امکان دیدن خانواده را نداشتم.

سختی و زجر شاید مهمترین عواملی بود، که باعث حرکت من می شد و با توجه به اینکه در روستایمان تنها یک یا دو نفر با سواد وجود داشت، لذا من خیلی دوست داشتم و تلاش می کردم که وضعیت متفاوتی را برای خودم رقم بزنم و این علاقه هر چه جلوتر می رفتم با مطالعه و درس خواندن در من بیشتر و زنده تر می شد."

گذر از دوره تحصیل و فعالیت کاری در دانشگاه...

سال های پایانی دهه 60 آغاز حضور دکتر بسکابادی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد است که در تمام این دوران نیز به عنوان یک دانشجوی نمونه در فضای دانشگاه می درخشد: " سال 1367 با رتبه 286 در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد پذیرفته و سال 1375 از دوره پزشکی عمومی فارغ التحصیل شدم، بلافاصله وارد دوره تخصص شده و این دوره را هم در سال 1378 به اتمام رساندم، سال 1378 به خدمت سربازی رفتم و سال 1380 مجددا به عرصه تحصیل بازگشتم و وارد مقطع فوق تخصص شدم، در نهایت هم سال 1383 به عنوان عضو هیأت علمی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد مشغول به فعالیت شدم. به لطف خداوند، هم در ورودی دوره فوق تخصص و هم خروجی دوره رتبه برتر شدم که بواسطه آن بورس رتبه های ممتاز کشوری به من تعلق گرفت معمولا رشته های فوق تخصص رتبه های اول کشوری، شش ماه فرصت مطالعاتی خارج از کشور دارند که بر همین اساس من به استرالیا رفتم و از ابتدا هم قصد برگشت به کشورم را داشتم و حتی یک روز بیشتر از زمان فرصت تحقیقاتی نماندم".،در سال1389 از استادیاری به دانشیاری  ودرسال 95 از مقطع دانشیاری به استادی ارتقاء یافتم و اکنون حدود نه سال است که استاد دانشگاه هستم".

دکتر بسکابادی در سال 1375 و در سومین سال دوره پزشکی، ازدواج می کند، که حاصل آن دو فرزند است و در سال 1386 بورس رتبه ممتاز کشوری را دریافت و مدتی را برای گذراندن فرصت مطالعاتی عازم خارج کشور ( استرالیا ) می شود: " فرصت تحقیقاتی ام که تمام شد، حتی یک روز بیشتر هم نماندم، عده ای از دوستان همکار تمایل برگشت به ایران نداشتند و یا اینکه راغب بودند وقتی برگشتند، دوباره به خارج از کشور بروند. اما من خارج از کشور احساس خوبی برای طبابت نداشتم، چون آنها متعلق به من نبودند. من متعلق به مردمم و کشورم هستم و احساس می کنم بر چیزی که تعلق دارم بیشتر اثرمی گذارم.

هیچ گاه به ماندن در خارج کشور فکر نکردم و تقریبا اجازه هم ندادم فرزندانم بروند که البته بابت این موضوع به چالش هایی با بچه ها برخورد کردم، زیرا نوع نگاه آنها با من تفاوت است و دوست داشتند که در خارج کشور بمانند.

در مورد مسئولیت های اجرایی استاد در دانشگاه سوال می کنم که دکتر بسکابادی پاسخ می دهد: " من مسئولیت اجرایی زیادی در دانشگاه نداشتم و بیشتر مسئولیت ها داخل گروهی بوده از جمله؛ مسئولیت بخش، معاون گروه و... اما در سطح کشوری، تقریبا  اغلب برنامه های وزارتخانه را طی 20 سال اخیر بنده عهده دار بودم و فعالیت های مختلفی همچون برنامه های کشوری نوزادان، نگارش راهنمای بالینی  در وزارتخانه را انجام داده ام. البته استاد عزیزمان، دکتر معموری نیز در فرهنگستان حضور دارند که جایگاه ارزشمندی است اما اکثر کارهای حوزه نوزادان در سطح استان بر عهده من است".

خدمت به مظلوم ترین و ناتوان ترین قشر جامعه

علت کار در حوزه اطفال  و انتخاب رشته فوق تخصص نوزادان سوال بعدی من از دکتر بسکابادی است که پاسخ می دهد: " همیشه به کار کردن در حوزه کودکان علاقمند بودم و بنابراین رشته اطفال را انتخاب کردم . در واقع دوست داشتم به یک قشر مظلوم و بی گناه و ناتوان که کمک می طلبند، خدمت کنم و با کار کردن در این رشته علاقمندی ام افزایش یافت. البته کار کردن در حوزه نوزادان از رشته اطفال هم سخت تر است؛ چرا که آنها هیچ ارتباط کلامی برقرار نمی کنند و درک شرایط شان مشکل تر است. اما من احساس می کردم اثرگذاری ام در این حوزه بیشتر است و بهتر می توانم به نوزادان کمک کنم".

کسب رتبه اول کشوری در بین اساتید رشته نوزادان

دکتر بسکابادی که در سامانه علم سنجی اعضای هیأت علمی و در بین اساتید رشته نوزادان کشور، با فاصله زیادی رتبه اول را کسب نموده و طبق ارزیابی های این سامانه از حیث تعداد مقالات نیز با نگارش 268 مقاله و انتشار در سایت گوگل اسکالر رتبه نخست را دارا می باشد در خصوص دستاوردهای آموزشی ارزشمند خود طی 20 سال فعالیت در دانشگاه، می گوید: " حدود 30 پزشک فوق تخصص تربیت کرده ایم که در شهر ها و  استان های مختلف فعالیت می کنند. همچنین بیش از 500 متخصص اطفال تربیت کرده ایم که آنها هم مشغول فعالیت در اقصی نقاط کشور هستند و هزاران دانشجوی پزشکی عمومی نیز نزد ما آموزش دیده اند، در مجموع همه اساتید تلاش کرده اند و من هم در این راستا سهمی داشته ام که دانشجویان را به شیوه درستی تحویل جامعه دهیم".

مرگ و میرهای ساعت اول تولد؛ مهمترین دغدغه استاد

این پزشک نمونه که در عرصه تحقیقات هم حضوری پررنگ دارد ادامه می دهد: " پروژه های پژوهشی من در سطح دانشگاه و کشور تقریبا جهت دار است و به عنوان مثال اقدامی را از حدود شش سال گذشته آغاز کرده ایم؛ تحت عنوان " ساعت اول تولد" که همچنان روی آن کار می کنیم و خوشبختانه به نتایج مطلوبی هم رسیده ایم. چون ساعت اول تولد معمولا 15 درصد کل مرگ و میر نوزادان را تشکیل می دهد و زمان بسیار مهمی است، بر همین اساس به زودی در سطح کشور الگویی را انجام خواهیم داد که بیمارستان قائم (عج) به عنوان راهنما در این فرآیند ان شاالله معرفی می شود.

سایر پژوهش هایی که بنده انجام داده ام، شامل خفگی هنگام تولد، زردی نوزاد، سپسیس نوزادی، مشکلات تنفسی و راه های پیشگیری از آن، محافظت مغز نوزاد و سایرعلل مرگ نوزادان است که تمام  مقالات و مستندات بین المللی آن موجود است. همچنین در حال حاضر پیگیر یک پروژه عظیم نیماد تحت عنوان " نوروپورتیکشن "  هستم که شش ماه است برنامه آن را را ارائه کرده ایم و پروژه محافظت مغز در خفگی زایمان نام دارد.

در سطح استان هم، مشکلاتی در مراکز بهداشت داشتیم که در پروژه های مختلف با این مراکز مشغول همکاری شدیم. از جمله؛ پروژه شیر مادر که پررنگ ترین پروژه ای است که با مرکز بهداشت استان انجام می دهیم. با حوزه معاونت درمان نیز طرح های متعددی را تعریف کرده ایم از جمله؛ ساعت اول تولد، سازمان دهی و مراقبت در منزل که متأسفانه خیلی چالش ها در این حوزه وجود دارد و تا حد امکان مداخله می کنیم تا این چالش ها حل شود. همچنین سعی می کنیم که با برنامه ریزی هایی که با متخصصین نوزادان و متخصصین اطفال در دوره های بازآموزی داریم پروژه هایی را تعریف کنیم و اصلاح فرآیندها را انجام دهیم. بنده در نگارش بیش از 20 راهنمای بالینی مراقبت نوزادان که در کشور نوشته شده هم مشارکت داشتم و آخرین آن راهنمای تنفسی نوزاد است که حدود 180 صفحه است و به زودی به تمام کشور ابلاغ می شود" .

پیشینه‌ی رشته اطفال در کشور و دلیل راه اندازی آن

دکتر بسکابادی در خصوص پیشینه  فعالیت رشته اطفال و بطور خاص رشته نوزادان در کشور هم توضیحاتی را ارائه می کند: " رشته نوزادان 50 سال قبل؛ یعنی در سال 1972 ایجاد شد، اما در ایران از سال 1368 آغاز به کار کرد و حدود 35 سال است که این رشته در کشور ما فعال است. رشته نوزادان از اولین رشته های فوق تخصص اطفال در ایران است و دلیل اینکه رشته نوزادان از حوزه اطفال جدا شد ، دلیل مرگ و میر بالای نوزادان در این سن بود. چون نوزادان حساس تر، لطیف تر و آسیب پذیرتر هستند و این بازه سنی دوره بسیار پرخطری است. سال 68-69 اولین گروه از فارغ التحصیلان رشته نوزادان از دانشگاه فارغ التحصیل شدند که  آقای دکتر معموری هم جزو همین افرا بودند."

این استاد و عضو هیات علمی دانشگاه معتقد است که در فضای دانشگاه، باید نگاه کیفی و کمی وجود داشته باشد و با تکیه بر همین نگاه، اغلب، ساعاتی بیشتر از حوزه وظایف خود را در محیط بیمارستان و با نوزادان می گذراند: " من با توجه به اینکه به کار نوزاد و سلامت آنها علاقمند هستم اغلب، زمان های بیشتری در بیمارستان حضور دارم؛ بدون اینکه مبلغی اضافه بابت آن ساعات دریافت کنم و این تنها به دلیل عشق و علاقه ام به نوزادان است" .

این پزشک نمونه همچنین تاکید می کند: " ما در گذشته به مدت دو سال در کلینیک ویژه فعالیت درمانی داشتیم و آنقدر بیماری ویزیت و معاینه می کردیم تا ارتقاء پیدا کنیم؛ این روند لازم است که از سر گرفته شود".

فعالیت های جهادی که برای رضای خدا انجام شد...

دکتر بسکابادی در مورد فعالیت های فرهنگی خود نیز می گوید: "  بیش از 50 اردوی جهادی را شرکت داشته ام که از یک هفته تا 20 روز متغیر بوده و به جز ایام کرونا در ایام اربعین هم به مردم خدمت رسانی داشتم، همچنین هفته ها برای کمک به مردم سیستان و بلوچستان در این استان بودم و بیش از یک هفته در مراقبت از بیماران بعد از زلزله بم حضور داشتم. همین طور برای کمک به مردم در زلزله قائن حضور داشتم و به شهرهای خواف، تایباد ، تربت جام، بردسکن، ریوش،سرخس ،درگز و سایر شهرها برای طبابت رفته ام که در قالب برنامه های دو یا سه روزه ارائه خدمت داشتیم".

باید در پیشگیری، که اصل اساسی در سلامت نوزادان است بیش از پیش تلاش کنیم

دکتر بسکابادی پیشگیری از مرگ و میر نوزادان را به دوره ای قبل تر از دوران بارداری مرتبط می داند و معتقد است، در حوزه بهداشت باید تحولات جدی صورت گیرد: " آمار و ارقام در استفاده از شیر خشک ناامید کننده است و برخی خانواده ها گویی غافل از تأثیرات و اهمیت  شیر مادر برای نوزاد خود هستند. رویکرد ما در آموزش و پرورش باید این باشد که تمام خانم های جوان اهمیت شیر مادر را بدانند. همچنین، اگر مادری مشکل پستان یا شیردهی دارد، لازم است که اصلاح شود و کنترل بیماری های مادر در سلامت نوزاد هم بسیار اهمیت دارد. آموزش مادر در زمان بارداری از جمله؛ نحوه شیردادن، زردی و مشکلاتی که برای نوزاد ایجاد می شود می تواند بسیار کمک کننده باشد تا سلامت نوزاد ارتقاء پیدا کند و باید به این حوزه ها توجه بیشتری شود".

این پزشک نمونه کشوری تاکید می کند: " ما باید در پیشگیری، که اصل اساسی در سلامت نوزادان است بیش از پیش تلاش کنیم و هدف اصلی این باشد که نوزاد به طور مرتب و دقیق در سه تا پنج روزه گی در مراکز بهداشت مورد بررسی قرار گیرد. همچنین مادران باید توانمندی های لازم را قبل از تولد نوزاد داشته باشند که نیاز به برنامه های ویژه دارد و همینطور هفته اول زایمان که زمان مهمی است باید برنامه مطلوبی برای ان در جهت سلامت مادر و نوزاد داشته باشیم. نوزادان در روزهای اول تولد، باید به صورت مکرر اندازه گیری وزن، تعداد دفعات تغذیه ، ادرار و مدفوعشان پایش شود و همچنین بررسی وضعیت شیردهی لازم است که انجام شود. خوشبختانه بیمارستان قائم (عج) از اکثر بیمارستان ها، جهت رسیدگی به مادر و نوزاد و نیروی با مهارت و با تجربه بسیار بهتر است".

اطلاعات تماس سامانه خبری وب دا

Image
آدرس: مشهد، خیابان دانشگاه، ساختمان قرشی
کد پستی :۹۱۷۷۸۹۹۱۹۱
نمابر: ۳۸۴۳۶۸۲۷ ۰۵۱
رایانامه :webda@mums.ac.ir
سامانه پیام کوتاه: ۳۰۰۰۲۱۹۱
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image