صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع)
حضرت امام دهم (ع) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود. گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود. چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود. امام هادی (ع) بذل و بخشش بسیار می کرد. امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند. خلفایی که در زمان امام (ع) بودند: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر می کردند ولی همه، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع) در مجالس مناظره و احتجاج، وسعت دانش وی را دیده بودند. شبها اوقات امام (ع) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت. لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد. هر غمگینی که بر وی نظر می کرد شاد می شد. همه او را دوست داشتند. همیشه بر لبانش تبسم بود، با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود.
زن و فرزندان امام هادی (ع)
حضرت هادی (ع) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است. 1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است). 2 - حسین. 3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد. قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد. 4 - جعفر. 5 - عایشه، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه ".
کودکی امام هادی
وقتى معتصم در سال 218 هجرى، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادى که در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانوادهاش در مدینه ماند. پس از آنکه حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرسوجو کرد و وقتى شنید پسر بزرگ حضرت جواد، علىبنمحمد، شش سال دارد، گفت این خطرناک است؛ ما باید به فکرش باشیم. معتصم شخصى را که از نزدیکان خود بود، مأمور کرد که از بغداد به مدینه برود و در آنجا کسى را که دشمن اهلبیت است پیدا کند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکى از علماى مدینه را به نام "الجنیدى"، که جزو مخالفترین و دشمنترینِ مردم با اهلبیت (علیهمالسّلام) بود - در مدینه از این قبیل علما آنوقت بودند - براى این کار پیدا کرد و به او گفت من مأموریت دارم که تو را مربى و مؤدبِ این بچه کنم، تا نگذارى هیچکس با او رفت و آمد کند و او را آنطور که ما مىخواهیم، تربیت کن. اسم این شخص - الجنیدى - در تاریخ ثبت [شده] است. حضرت هادى هم - همانطور که گفتم - در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حکومت بود؛ چه کسى مىتوانست در مقابل آن مقاومت کند. بعد از چند وقت یکى از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدى را دید و از بچهیى که به دستش سپرده بودند، سؤال کرد. الجنیدى گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یک مسأله از ادب براى او بیان مىکنم، او بابهایى از ادب را براى من بیان مىکند که من استفاده مىکنم! اینها کجا درس خواندهاند؟! گاهى به او، وقتى مىخواهد وارد حجره شود، مىگویم یک سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو - مىخواسته اذیت کند - مىپرسد چه سورهیى بخوانم. من به او گفتم سورهى بزرگى؛ مثلاً سورهى آلعمران را بخوان؛ او خوانده و جاهاى مشکلش را هم براى من معنا کرده است! اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!
ارتباط این کودک - که علىالظاهر کودک است، اما ولىاللَّه است؛ "وآتیناه الحکم صبیّا" - با این استاد مدتى ادامه پیدا کرد و استاد شد یکى از شیعیان مخلص اهلبیت!
نگاهی به سیره امام هادی (ع)
مردی از دوستان و شیعیان حضرت امام هادی (ع) میگوید: خدمت امام رسیدم و عرض کردم این مرد (متوکل) مرا از دستگاه طرد نموده و حقوقم را قطع مرا آزرده و ساخته است و تنها جُرم من ملازمت و محبّت شماست، چنانچه شما در این رابطه با او صحبت کنید خواهد پذیرفت. امام فرمود: درست خواهد شد. شب فرار رسید و درب خانه به صدا درآمد، مأمور متوکل بود و مرا پیش او برد، متوکل رو به من کرد و گفت: ما به یاد تو هستیم و تو ما و خودت را فراموش کرده ای، چه خواهشی داری؟ گفتم: حقوق پرداخت نشده ام را، متوکل دستور پرداخت دو برابر آن را، به من دادپس از آن خدمت امام رسیدم و عرض کردم مردم می گویند: شما پیش متوکل نرفته اید و چیزی هم از او درخواست نکرده اید (چطور شد که حقوق مرا پرداخت) ؟ امام فرمود: خداوند تعالی می داند که ما در امور مهم جر به او پناه نمی بریم و در مشکلات و دشواری ها به غیر خدا توکل نمی جوئیم و از نیرو ما را چنین عادت داده که چون از او مسألتی نمائیم، اجابت فرماید، و از آن بیم داریم که به دیگری روی آوریم و خدا نیز از ما روی برگرداند.
امامان و پیشوایان معصوم (ع) انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری ومشعلهای فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شده اند گفتار ورفتار وخوی ومنش آنان ترسیم حیات طیبه انسانی ووجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.
آنان به تعبیر امام هادی (ع) این چنیند: " معدن الرحمة وخزان العلم ومنتهی الحلم واصول الکرم وقادة الامم واولیاء النعم وعناصر الابرار ودعائم الاخیار وساسة العباد وارکان البلاد وابواب الایمان وامناء الرحمن وسلالة النبیین وصفوة المرسلین وعترة خیرة رب العالمین ومصابیح الدجی واعلام التقی وذوی النهی واولی الحجی وکهف الوری وورثة الانبیاء والمثل الاعلی والدعوة الحسنی وحجج الله علی اهل الدنیا والآخرة والاولی"، معدن رحمت، گنجینه داران دانش نهایت برد باری وحلم، بنیانهای کرامت وریشه ها ی نیکان، عصاره وبرگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهای تاریکی ها، پرچمهای پرهیزگاری، نمونه های برتر وحجتهای خدا بر جهانیان هستند. ( مفاتیح الجنان ص 544)
شهادت امام هادی (ع)
امام دهم، حضرت هادی (ع) در سال 254هجری به وسیله زهر به شهادت رسید. در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود. معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد. از این سال امام حسن عسکری پیشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت. و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود، سرانجام به خاک سپرده شد.