هنوز سه چهارسال بیشتر نداشت که در راهروهای منفی یک بیمارستان قائم(عج) ، صف مجروحان جنگ تحمیلی را شاهد بود که توسط پدر ویزیت می شدند و او از جان و دل برایشان مایه می گذاشت تا بهترین تشخیص را ارائه دهد. در این بین دخترک خردسالش هم گرچه خیلی بازیگوش بود اما به خوبی از پدر سرمشق مردمداری و طبابت اصیل میگرفت؛ این شد که سال ها بعد با وجود ملیت آلمانی، 15سال تحصیل در آنجا و داشتن کرسی هیأت علمی دانشگاه مونیخ، وقتی متوجه خلاها و نیاز موجود در ایران به رشته تحصیلیاش شد، به تأسی از پدر، بازگشت به وطن و خدمت به مردم را ترجیح داد. دکتر آریانه صدرنبوی، فوق تخصص مشاوره ژنتیک از همان روزهای نخست حضورش در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، با خدمتی جهادگونه و بی حاشیه، منشأ آثار و برکات فراوان شد؛ از تأسیس رشته ژنتیک پزشکی تا راهاندازی اولین مرکز نوروژنتیک دانشگاهی در ایران. او که حالا مدیریت مرکز ژنتیک بیمارستان قائم(عج) را عهده دار است، در همان اتاق کار پرخاطره پدر که به تأکید خودش حکم خانه اول را برایش دارد، پذیرای گفتگویمان می شود.
دغدغهمند مردم
از همان آغاز صحبت، پررنگترین واژه در کلامش، «مردم» است که ناگفته از سطح بالای مهرورزی و دغدغهمندی او نسبت به مردم حکایت دارد؛ مصداق بارزش هم اینکه همین الان خود را از درمانگاه بیمارستان به اینجا رسانده اما کمتر از یک ساعت دیگر باید دوباره به درمانگاه برگردد و در عین حال بازه کوتاه استراحتش را به این گفتگو اختصاص داده است.
از فرانکفورت تا مشهد
دکتر آریانه صدر نبوی هم اصالت ایرانی دارد و هم آلمانی؛ فرزند اول دکتر رضا صدر نبوی و دکتر کارین شولتزه است که 48 سال پیش در فرانکفورت متولد شد. اینطور که تعریف می کند، پدر اصالتا اهل کاشمر بود که بعد از اخذ دیپلم در مشهد، برای ادامه تحصیل به آلمان رفت. مادر نیز با وجود اصالت اتریشی، بعد از جنگ جهانی دوم و از دست دادن پدرش، همراه خانواده ساکن آلمان شده و در شهر هایدلبرگ حین تحصیل در رشته پزشکی، با پدر آشنا شده و ازدواج کردند؛ «تولد من همزمان با دوره تخصص والدین بود؛ پدر، تخصص مغز و اعصاب و نوروپاتولوژی و مادر، (پزشک) متخصص علوم آزمایشگاهی. سال 55 که یکساله بودم سفری به ایران داشتند اما نتوانستند ماندگار شوند و سه سال بعد دوباره برگشتند برای همیشه؛ برادرم نیز سال 60 همینجا در مشهد متولد شد. پدرم دوست داشت به وطن خودش خدمت کند و مادر نیز که عاشق و شیفته او بود، همراهیاش کرد. والدین هر دو در دانشگاه علوم پزشکی مشهد عضو هیأت علمی شدند اما مادرم پنج سال بعد با توجه به مشغله ما بچهها و آزمایشگاهی که به نام من در چهارراه دکترا تأسیس کرده بود، استعفا داد. در عین حال هنوز هم در 80سالگی به عنوان مسئول فنی درمانگاه ها مشغول خدمت است. در این مدت هر اتفاقی که افتاد، مادر از سرعلاقهاش به پدر ایران را ترک نکرد؛ حتی وقتی سال 98 در آغازین روزهای شیوع کرونا داغدار پدر شدیم، گفت "کنار پدرت می مانم و میخواهم همینجا در کنار او به خاک سپرده شوم".
روزهای پرماجرای کودکی
با وجود همه بازیگوشی ها و جستوخیزهای کودکانه که آن زمان خصوصا از دخترها کمتر انتظار می رفت، آریانه، هم طبق پیشبینی پدر، پزشک متخصص شد و هم خبره در ورزشهایی چون اسکی، اسب سواری، شنا و تیراندازی؛ «پدربزرگم روحانی سرشناس کاشمر و مادربزرگ، اهل قفقاز بود و بسیار قوی، با ایمان و باسواد؛ تیراندازی و اسب سواری را از او و پدرم آموختم و اسکی و شنا را از مادر (عضو تیم اسکی آلمان بودم). دوران کودکی بیشتر با مادربزرگ و بچه های عمو در باغی گذشت که پدر و عمو مشترکا خریده و دو خانه میانش ساخته بودند و از همان موقع تا الان به زندگی جمعی عادتمان داد؛ صبح تا غروب که والدین نبودند، ما بودیم و مادربزرگی که پایه شیطنت هایمان بود و البته خیلی چیزها هم یادمان می داد.»
انتخاب تخصص پیش از کنکور
از آنجا که تخصص پدر، شناخت خوبی از رشته مغز و اعصاب به دخترش داده بود، او نیز بنای تحصیل در این تخصص را داشت اما چند قدم مانده به کنکور، یک اتفاق ساده نظرش را تغییر داد؛ تدریس خوب و جذاب دبیر زیستشناسی سال چهارم دبیرستان، سبب شد که به شدت به زیست شناسی و ژنتیک علاقمند شود بنابراین با اینکه پزشکی مشهد قبول شد اما چون آن زمان رشته ژنتیک در ایران نبود، پدر ترجیح داد از همان ابتدا آلمان درس بخواند؛ به این ترتیب از سال 1994 تا 2009 پزشکی عمومی، تخصص و فوق تخصص مشاوره ژنتیک را در مونیخ گذراند. در این بین سال 2003 با یکی از همشهریان پدر ازدواج کرد که حاصلش دختری به نام کارین بود.
بازگشت بی بازگشت/ ماندم تا بسازم
این پزشک متعهد سال 1387 در حالی که فرزندش 10روزه بود، با استفاده از مرخصی زایمان به ایران آمد غافل از اینکه برای همیشه در موطن پدری ماندگار خواهد شد؛ «آن روزها که به رسم دوران کودکی، همراه پدر به بیمارستان قائم(عج) میرفتم، یکی از همکاران پدر گفت اینجا ژنتیسین نداریم، بمانید تا گروه ژنتیک را به صورت مستقل بسازیم. دیدم واقعا درست است و این رشته در مشهد و حتی ایران خیلی جای کار دارد؛ آنقدر که دلم نیامد برگردم و با توجه به حمایت پدر، برای همیشه ماندگار شدم و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد؛ وزارت بهداشت آن زمان با توجه به نبود تخصصم در ایران، مدرکم را با رشته "فوق تخصص مشاوره ژنتیک" تطبیق زد.»
یک لحظه هم پشیمان نشدم/ به جای رفتن، بسازیم
تصمیم به ماندن در ایران در حالی بود که دکتر صدرنبوی، عضو هیأت علمی دانشگاه lMO مونیخ در گروه ژنتیک پزشکی بود و این دانشگاه تا پنج سال بعد کرسیاش را نگه داشت بلکه برگردد اما این اتفاق هرگز نیفتاد؛ «در آلمان در حوزه ژنتیک همه چیز سرجای خودش بود و کمبودی وجود نداشت اما ایران در این زمینه با خلاهای جدی مواجه بود بنابراین اینجا خیلی بیشتر از آلمان می توانستم مفید و اثرگذار باشم؛ این شد که ماندم و تا امروز یک لحظه هم پشیمان نشده ام. این تب مهاجرتی که هر از گاهی مثل الان بالا می گیرد، معمولا تقلیدی است نه از روی تفکر و منطق؛ چون سختیپذیر نیستیم، به محض اینکه کمی شرایط سخت شود، به جای ماندن و ساختن، رها کردن و رفتن را ترجیح می دهیم! در حالی که در آلمان مردم اینطور نیستند و پای سختی ها می مانند تا کشورشان را بسازند.»
بانوی میدان/ عمل به جای شعار و ادعا
این ماندن هدفمند برای ساختن و کاستن از آلام هموطنان، سبب شد دکتر صدرنبوی از همان بدو ورود به دانشگاه مشهد دست به کار شود؛ باتوجه به اینکه آن زمان گروه آموزشی ژنتیک، ذیل گروه اناتومی قرار داشت، ابتدا همراه با دو همکارش (دکتر حسن زاده و دکتر عباس زادگان) گروه ژنتیک را مستقل کرده و سپس تا سال 90 موفق به راه اندازی رشته ژنتیک پزشکی در دانشکده پزشکی مشهد به عنوان دومین شهر پس از تهران شدند؛ بعد هم نوبت راه اندازی اولین مرکز نوروژنتیک دانشگاهی ایران بود؛ «سال 95 که دانشیار شدم، نیمی از زمان خدمتم را در گروه ژنتیک و نیم دیگر را در گروه اعصاب می گذراندم تا بتوانیم به اتفاق پدر و سایر همکاران، مرکز نوروژنتیک دانشگاهی را برای اولین بار در ایران راه اندازی کنیم. این مرکز که همان ایام افتتاح شد، در زمینه تشخیص و پیشگیری از بیماری های ژنتیک مربوط به مغز و اعصاب فعالیت دارد و هنوز هم تنها مرکز نوروژنتیک دانشگاهی کشور است».
پیشگیری از تولد سه هزار جنین بیمار
او همچنین با توجه به نبود مرکز ژنتیک دولتی در مشهد، به منظور رفاه حال بیماران بی بضاعت، مرکز ژنتیک جهاد دانشگاهی را فعال کرد که به برکت آن از سال 87 تا 1400 از تولد سه هزار جنین مبتلا به بیماری های ژنتیکی جلوگیری شده است وگرنه با این حجم بیماران ژنتیک که به گفته دکترصدرنبوی تعداد بیماران یک هفته در مشهد با تعداد بیماران چهار سال در آلمان برابری می کرد، معلوم نبود چه بحرانی دامن خانواده ها را میگرفت.
کارنامه آموزشی پژوهشی
مدیر مرکز ژنتیک بیمارستان قائم(عج) در مدت 16سال عضویت هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، از آموزش و پژوهش نیز غافل نبوده و افزون بر تألیف دو کتاب «ژنتیک پزشکی بالینی» و «چگونه پژوهش های ژنتیک پزشکی را ساده کنیم» و ترجمه کتاب های «اصول سیتوژنتیک بالینی» جرسن و «ژنتیک پزشکی در یک نگاه»، نگارش 70 مقاله در نشریات داخلی و بینالمللی، ارائه 77 طرح تحقیقاتی، راهنمایی 57 پایان نامه و آموزش صدها دانشجوی تخصص و پزشک عمومی را نیز در کارنامه خود دارد.
احساس مسئولیت نسبت به تشخیص دقیق
دکتر صدرنبوی به پیروی از سیره والدین و یکی از اساتید، دقت و احساس مسئولیت جدی برای تشخیص را سرلوحه کار خود قرار داده است؛ «هر چه در حیطه علمی و اخلاق پزشکی آموخته ام را مرهون یکی از اساتیدم در آلمان هستم که وزانت خاصی داشت و بسیار به تشخیص علت اصلی و ریشه های ژنتیکی بیماری اهمیت می داد به همین دلیل برای ویزیت هر بیمار زمان قابل توجهی اختصاص می داد و از طرفی تک تکشان را به خاطر می سپرد؛ درست مانند پدرم؛ من هم از آن ها الگو گرفته ام».
ناامیدی بیمار؛ بزرگترین رنج من
از دشواری ها و چالش های رشته و کارش که می پرسم، طبق معمول مردم و بیماران محوریت دارند؛ «مواقعی که با وجود همه تلاش ها خود را از درمان یا کمک به بیمار عاجز می بینم واقعا رنج می برم و اذیت می شوم؛ درست است که اغلب بیماری های نوروژنتیک هنوز درمان ریشه ای ندارند اما به هر حال ناراحت می شوم و دوست ندارم ببینم بیماری که به امیدی آمده است، ناامید برگردد. در حوزه آموزش هم، دیدن بی علاقگی و بی انگیزگی دانشجویان نسبت به علم آموزی و اینکه عده ای صرفا به دنبال پاس کردن دروس هستند، خیلی تلخ است؛ آن هم در رشته هایی مثل ژنتیک و نوروژنتیک که علاقه حرف اول را می زند زیرا با وجود سختی و مشقاتی که این رشته ها دارند، چندان پردرآمد نیستند.»
خودسازی و خودکفایی؛ کلید گذر از چالش ها
این پزشک موفق با تأکید براینکه همیشه مفید بودن خستگی را از تنم به در می کند، درباره مشکلات و موانع معتقد است؛ مشکل و کاستی در هر سیستم و سازمانی وجود دارد اما نکته قابل توجه این است که آن سازمان را ما افراد شکل می دهیم و اگر به جای گله کردن که حاصلی ندارد، تلاش کنیم بهترین استفاده ممکن را از امکانات موجود داشته باشیم، بسیاری از مشکلات حل می شود؛ به عنوان مثال رشته ژنتیک در ایران نسبت به گذشته وضعیت خوبی دارد اما به علت تحریم، از برخی ابزارها مثل کیت محروم هستیم که منجر به ناتوانی در برخی تشخیص ها و انحصار آن به خارج کشور می شود؛ برای حل این معضل و رفع وابستگی به خارج، لازم است به جای ناامیدی یا منتظر ماندن برای رفع تحریم، پژوهش های این حوزه، با جهتگیری دقیقتر به سمتی بروند که فراتر از نمایش، مسالهمحور و کاربردی باشند و به تولید ابزارهای موردنیاز و نهایتا خودکفایی کشور کمک کنند.
تولد فرزند سالم از والدین بیمار؛ شیرین ترین وجه کار ژنتسینها
دکتر صدرنبوی، بزرگترین آرزویش را تبدیل مرکز ژنتیک بیمارستان قائم(عج) به یک مرکز آموزشی، پژوهشی و درمانیِ مرجع برای علوم پزشکی مشهد معرفی میکند و این گویا برایش دریچهای میشود به خاطرات شیرین و نقاط قوت کارش؛ «اولین تشخیص قبل از تولدی که داشتم، مادری مبتلا به SMAبود که وقتی مطلع شد با این وجود، جنینش سالم است، آنقدر خوشحال شد که مدتی طولانی به سجده افتاد و صحنه بدیعی را رقم زد و از این زیباتر و جالبتر هم دیدن آن جنین در سن 14سالگی با سلامت کامل بود که واقعا خستگیام را درآورد؛ این پیشگیری از ابتلای جنین به بیماری ارثی والدین و تولد فرزند سالم از والدین بیمار، شیرین ترین وجه کار ما ژنتسینهاست».
در پایان باز هم برمیگردد به روزهای پرخاطره کودکی؛ روزهایی که از مدرسه به محل کار پدر در این اتاق میآمد تا برایش دیکته بگوید اما او آنقدر مشغول بیماران بود که معمولا فرصت نمی کرد و در عوض رزیدنت ها یا پرسنل بخش به دادش می رسیدند؛ حالا ولی پدر، آرام و فارغ از همه مشغله ها، از قاب عکس روی دیوار به دخترکش چشم دوخته و برایش مسیری روشنتر و پربارتر از همیشه را آرزو دارد. همین حس زنده بودن پدر است که دختر را حتی برای گرفتن عکس مصاحبه هم کنار قاب عکس او می کشاند.