چاپ

224.jpg - 52.87 kBگسترش فعالیت های گروه ژنتیک و مغز و اعصاب و مرکزیت یافتن بیمارستان قائم(ع) در این حوزه، از مهمترین آرزوهای من است

 دکتر آریانه صدر نبوی، متولد سال 1354 در شهر فرانکفورت آلمان، عضو هیأت علمی و فوق تخصص مشاوره ژنتیک در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، از جمله اساتید فرهیخته و با تجربه ای است که پس از سفر تحصیلی خود به آلمان در سال1371 و گذراندن مقاطع عمومی و تخصصی رشته پزشکی، در واپسین سالهای دهه 80 به ایران بازگشته و از آن زمان تاکنون اقدامات متعددی را در حوزه های مختلف آموزشی، درمانی، مدیریتی و.. در گروه ژنتیک پزشکی و پزشکی مولکولی دانشگاه علوم پزشکی مشهد به سرانجام رسانده است، پایگاه خبری وب دا، در راستای معرفی و تکریم خدمات ارزنده این استاد باسابقه‌ در فضای دانشگاه علوم پزشکی مشهد، گفتگویی با ایشان داشته که شرح آن را در ادامه می خوانید:

وب دا: با سپاس از حضور شما استاد گرامی در این گفتگو، بفرمایید که پدر بزرگوارتان (دکتر رضا صدر نبوی) در چه سالی به آلمان عزیمت کردند و پس از ازدواج چند سال خانواده شما در آنجا اقامت داشتند؟

پدر من مرحوم دکتر رضا صدر نبوی، سال 1322 برای تحصیل در رشته پزشکی به کشور آلمان مهاجرت کردند و در آنجا با مادرم؛ خانم کارین شولزده آشنا شده و ازدواج کردند و من در دوران رزیدنتی پدر و مادرم متولد شدم. خانواده ام یک سال پس از تولدم، یعنی در سال 1355 به ایران برگشتند و در سال 1361 با تولد برادر کوچکترم، در ایران ماندگار شدند.

وب دا: در چه سالی دوران تحصیل را آغاز کردید؟

من سال 1362 وارد مدرسه شدم، در آن زمان اصلاً زبان فارسی را بلد نبودم، بنابراین در کلاس اول شروع به یادگیری زبان فارسی کردم. همچنین معلمی به نام خانم حسینی داشتم که همانند پدرم اهل کاشمر بودند و خیلی صبورانه علاوه بر آموزش زبان، خواندن و نوشتن فارسی را به من آموختند. من تا سن 17 سالگی در ایران زندگی کردم و در این سن پدرم مرا برای تحصیل به کشور آلمان فرستادند و تحصیلات پزشکی خود را در شهر مونیخ که شهر مادری ام است گذراندم و نهایتاً بعد از گذشت 14 سال که دوران تحصیل تخصص و فوق تخصصم به اتمام رسید، به وطن پدری ام، ایران برگشتم.

وب دا: چه عاملی سبب شد که پدر شما به ایران برگردند و در موطن خود ماندگار شوند؟

علت بازگشت ما به ایران، وطن پرستی پدرم و علاقه بسیار زیاد ایشان به کشورش بود، لذا با همراهی مادرم که زن بسیار صبور، آرام و عاشق پدرم بودند ( و البته هنوز هم هستند) به ایران برگشتیم ودوران کودکی را در ایران سپری کردیم .

وب دا: ... و بازگشت شما به ایران پس از تحصیل در خارج کشور، در چه زمانی اتفاق افتاد؟

 من در سن 34 سالگی با دخترم که 10 روزه بود، برای مرخصی زایمان به ایران برگشتیم، تا در کنار خانواده ام باشم. در آن زمان دکتر حسن زاده، که بنیانگذار گروه ژنتیک بودند در گروه آناتومی فعالیت می کردند و در واقع ما پزشک ژنتیک در مشهد نداشتیم. به همین دلیل آقایان دکتر حسن زاده و دکتر عباس زادگان، که هر دو بزرگوار از اساتید زحمتکش و قدیمی گروه ژنتیک هستند، من را با روی خوش پذیرفتند و همزمان به گروه اناتومی درخواست دادیم که از آنها جدا شویم تا گروه ژنتیک پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد شکل بگیرد.

وب دا: در حال حاضر گروه ژنتیک پزشکی دانشگاه، از چه شرایطی برخوردار است؟

بعد از گذشت 17 سال، اکنون تعداد 50 دانشجوی PHD در رشته ژنتیک پزشکی و تعداد 120 فوق لیسانس تربیت کردیم و هم اکنون در این گروه 12  استاد خدمت می کنند، همچنین حدود هفت سال قبل با گروه پزشکی مولکولی که اکثریت آنها، دانشجوهای ما بودند، گروه ژنتیک پزشکی و پزشکی مولکولی را تشکیل دادیم.

وب دا: ... و شرایط گروه ژنتیک پزشکی در آغاز کار چطور بود؟

در سال های اولیه ای که وارد دانشگاه علوم پزشکی مشهد شدم، خاطرم است که تقریباً هیچ امکاناتی نداشتیم. اقای دکتر حسن زاده تلاش کردند و یک سری امکانات سیتو ژنتیک فراهم شد، همچنین به بنده اعتماد کردند و مدیریت آزمایشگاه مولکولی را بر عهده من گذاشتند و شروع به راه اندازی مرکز تحقیقاتی مولکولی کردیم. در این بین خانم دکتر حمزه ای هم به گروه ما اضافه شدند که ایشان نیز از بزرگان گروه ما هستند و فعالیت خود را، در بیمارستان قائم (عج)، آغاز کردند.

بعد از راه اندازی و تجهیز آزمایشگاه پزشکی مولکولی، مأمور به خدمت در جهاد دانشگاهی مشهد شدم و کار اصلی خود را از آنجا شروع کردم که هم تشخیصی و هم درمانی است، لذا تشخیص های قبل از تولد را در مشهد راه اندازی کردیم و بنده نزدیک به پنج هزار جنین را در طی 14 سالی که در خدمت جهاد دانشگاهی بودم، تشخیص قبل از تولد دادم و به لطف خدا اکثر آنها سالم به دنیا آمدند، البته جنین بیمار هم داشتیم که متأسفانه ناگزیر به سقط درمانی شدیم.

وب دا: در سالهای فعالیت در جهاد دانشگاهی چه مسئولیت هایی را بر عهده داشتید؟

در سال هایی که در جهاد دانشگاهی فعالیت می کردم، مسئولیت آموزشی گروه ژنتیک را بر عهده داشتم و تقریباً چهار سال معاون آموزشی گروه ژنتیک بودم. سپس تغییراتی در گروه ایجاد شد و آقای دکتر حسن زاده بازنشسته شدند و بنده مسئولیت آزمایشگاه ستوژنتیک را بر عهده گرفتم که با تجهیزاتی که آقای دکتر تهیه کرده بودند، توانستیم به تربیت دانشجویان PHD ادامه دهیم.

تقریباً چهار سال بعد از خدمتم، به گروه اعصاب ملحق شدم و سه روز در هفته در گروه ژنتیک و سه روز دیگر در گروه اعصاب فعالیت می کردم؛ به این دلیل که بسیاری از بیماری های مغز و اعصاب زمینه ژنتیک دارند. همچنین چند نفر فلوشیپ به گروه مغز و اعصاب اضافه شدند و ضرورت داشت که تشخیص ها به لحاظ ژنتیکی هم تأیید شود، در نتیجه به خانه اصلی خودم که گروه پدرم و بیمارستان قائم (عج) بود وارد شدم و اکنون 12 سال است که در گروه اعصاب مشغول به خدمت هستم و این افتخار نصیب من شد که در جایی که پدرم نشسته بودند، من هم بتوانم خدمت کنم، بعد از آن معاون آموزشی کلان منطقه علوم اعصاب شدم و با ترویج گروه ژنتیک و مغز و اعصاب و تجربه ای که در کنار گره اعصاب داشتم، تلاش کردیم و موفق شدیم که این را هم به سایر استان ها منتقل کنیم.

وب دا: در شرایط فعلی چه مسئولیت هایی را بر عهده دارید؟

در حال حاضر، مسئول گروه ژنتیک و مغز و اعصاب بیمارستان قائم (عج) هستم و خوشبختانه گروه ژنتیک و مغز و اعصاب خیلی فعالی داریم و همان طور که عرض کردم گروه اعصاب خانه اول من است و من خاطرات زیادی از سالن گروه اعصاب دارم، به عنوان مثال یادم هست که وقتی کودک بودم از پله های آن سُر می خوردم و پایین می آمدم و آقای دکتر اعتمادی با من دعوا کردند که اگر از آن بالا به پایین بیافتی چیزی از تو باقی نمی ماند! این روزها هم که در سالن گروه قدم می گذارم، هنوز تصویر قدم های پدرم پیش نگاه من است که در این بخش اتاق داشت و در آن زمان حتی بیماران جنگی را هم برای درمان به این بخش وارد می کردند.

یک دستگاه الکتروموگرافیک عصب وجود داشت و نوار عصب می گرفت و پدر من از ساعت هشت صبح تا 16 در سالن مغز و اعصاب بیمارستان قائم (عج) مشغول خدمت بود و من دیکته های خود را در سالن گروه اعصاب به همراه اساتید گروه اعصاب نوشتم و به من دیکته فارسی می گفتند چون پدرم وقت نداشت که با من دیکته کار کند. خیلی از آنها در حال حاضر جزء اساتید پیشکسوت هستند که حتی تعدادی از آنها به مقام بازنشستگی نائل آمده اند. لذا، این پیش زمینه باعث شد که، من وارد همین گروه شوم و با توجه به فعال بودن گروه ژنتیک و مغز و اعصاب، اکنون تعداد بیماران خیلی زیادی را  داریم که حتی از سایر مراکز به گروه مغز و اعصاب بیمارستان قائم (عج) ارجاع داده می شوند.

خوشبختانه مورنینگ های فعالی داریم که دانشجویان در روزهای دوشنبه از ساعت 12 تا 14 شرکت می کنند. علاوه بر این، کلینیک های مشاوره ما نیز بسیار فعال شده اند.

یکی از آرزوهای من این است که، با همکاری گروه های مختلف، گروه ژنتیک و مغز و اعصاب بیمارستان را بیش از پیش فعال تر کنم، به طوری که مرکز درمانی قائم (عج) به عنوان یک مرکز درمانی در این حوزه، در کشور باشد. با توجه به اینکه از خدمت من حدود 10 سال باقی مانده است و خیلی وقت زیادی نمانده آرزو میکنم قبل از بازنشستگی ام این اتفاق محقق شود.

وب دا: با توجه به تجربه‌ای که در فضای شغلی خود در دانشگاه داشته‌اید تصور می‌کنید چه اقدامات و برنامه‌هایی می‌تواند به هرچه بهتر شدن این فضا کمک کند؟

برای اینکه فضای دانشگاه بهتر شود، وجود احساس تعلق در افراد بسیار مهم است. انسان وقتی در فضایی زندگی می کند که علیرغم وجود بهترین وسایل و امکانات، اعضای آن احساس تعلق  نمی کنند، نسبت به کار خود احساس بیهودگی می کند، البته احساس تعلق هر انسان به دلیلی برمی گردد که او برای خود دارد و دلیل اصلی من برای این حس تعلق خانواده ام، پدرم و مادرم و بعد از مدتی علاقه به بیماران بوده است. من ژنتیک را خیلی دوست دارم و تولد یک جنین سالم با وجود سختی هایی که دارد، بسیار اتفاق شیرینی است و خستگی را از تن انسان بیرون می کند.

در واقع احساس تعلق داشتن، باعث رشد فردی می شود و همین امر زمینه ساز پیشرفت فرد در مقاطع استادیاری، دانشیاری و استادی می شود. البته اینکه آرزوهای خود را به اندازه در نظر بگیریم هم مهم است، در حال حاضر مشکل جوان های ما این است که یا آرزوهای خیلی بزرگ کارشان را آغاز می کنند و چون در ادامه به آن دست پیدا نمی کنند در نهایت دلسرد شده و در میانه راه از تلاش و رسیدن به هدف خود دست می کشند. علاوه بر آن ثبات کاری است. هر کاری پس و پیش دارد و این احساس در دانشگاه متأسفانه وجود دارد که هیچ کس به پشتکار خود ادامه نمی دهد. در ابتدای کار همه خوب تلاش می کنند اما، تنها اول راه مهم نیست بلکه تا زمان بازنشستگی  باید پیش بروند و فکر می کنم قسمت اصلی کار همین است تا فضای دانشگاه، بهتر شود.

وب دا: با توجه به نقش مهم و اثرگذار اساتید در فضاهای مختلف آموزشی و پژوهشی و درمانی دانشگاه ، از نگاه شما یک استاد موفق در این حوزه‌ها چه شاخصه‌هایی دارد؟

یک استاد موفق به نظر من، باید در مرحله اول با خود و دانشجویانش صداقت داشته باشد. همچنین نباید انتظاری از دانشجویانش داشته باشد که خودش آن کار را انجام نمی دهد و در حوزه کاری ما یک استاد موفق کسی است که وسواس برای بیمارانش داشته باشد؛ یعنی هر بیمار را باید به صورت مجزا در نظر داشت و یکسان برای همه کار انجام داد. فکر می کنم این الگویی است که یک استاد موفق باید درمورد دانشجویانش داشته باشد و دغدغه مندی را به آنها آموزش دهد.

علاوه بر این با ورود هوش مصنوعی، شاید در آینده ما اساتید کم کم حذف شویم، بنابراین آن چیزی که دانشجویان باید از اساتید خود یاد بگیرند، علم نیست بلکه آن رفتار اخلاقی است که باید به نظر من در هیچ هوش مصنوعی نمی توان یاد گرفت.

وب دا: در مسیر تحصیل و فعالیت‌های کاری آیا چالش ها و موانعی را هم تجربه کردید؟ در صورت پاسخ مثبت بفرمایید چطور با این چالش ها و موانع مقابله کرده اید؟

بله... چالش های زیادی بود. من در دو فرهنگ متفاوت رشد کرده بودم و تحصیلاتم در اروپا سپری شد، در حالیکه محیط کاری ام فرهنگ دیگری داشت و باید خودم را با آن تطبیق می دادم. البته چالشی که نتوان آن را مرتفع کرده وجود نداشت، اما هیچوقت عشق و تعلق خاطری را که به وطنم داشتم از دست ندادم. کار مانند فرزند آدم می ماند، ممکن است فرزند انسان را اذیت کند اما از دوست داشتن خود دست نمی کشد و همیشه فرزند خود را دوست خواهد داشت.

فکر می کنم شغل ما هم این گونه است و استادی یک حالت عشق ورزی است، ممکن است که با چالش همراه باشد اما نباید این نکته را از یاد ببریم که این کار را دوست داریم و وظیفه ای به عهده داریم، مانند فرزندمان که جزء نکته دوم است، یعنی آمیزه ای از عشق و وظیفه باعث می شود که ما فرزندمان را نیز نگه داریم، هر چند که ما را اذیت کند.

وب دا: آیا خانواده نقشی در پیشرفت تحصیلی و شغلی شما داشته است؟

قطعاً خانواده من در انتخاب راهم، نقش اصلی را داشتند و در ادامه مسیر در کنار پدر و مادرم قطعاً دخترم نقش خیلی مهمی داشت و همیشه با صبوری در منزل منتظرم بوده است. علاوه بر این همسرم، برادرم و خانواده برادرم، تک تک آنها باعث شدند که سیستم من کار کند و تمامی این عزیزان با مهربانی و همراهی در کنارم بودند.

قطعا خانمی که از اول صبح سر کار است، آرامش یک خانم خانه دار را نخواهد داشت، اما خانواده ام با مهربانی و صبوری و تشویق باعث شدند که بتوانم کارم را به خوبی انجام دهم. به خصوص دخترم در این امر خیلی مؤثر بوده و وقتی افت انرژی دارم، همیشه برای من کمک کننده است تا بتوام در مسیر خود کارم را انجام دهم.

وب دا: پدر بزرگوار شما چه تخصصی داشتند و در چه سالی به رحمت خدا رفتند؟

پدرم در سال 1315 به دنیا آمدند و سال 1398 در ابتدای دوران کرونا ایشان را از دست دادیم. پدر متخصص مغز و اعصاب و متخصص نوروپاتولوژی اعصاب و روانشناس و دارای سه تخصص بودند. مادرم نیز پزشک و متخصص علوم آزمایشگاهی هستند و ایشان هم در حال حاضر 81 ساله هستند و با من در مشهد زندگی می کند.

وب دا: همسر گرامی شما هم در رشته پزشکی تحصیل کرده اند؟

بله... همسرم متخصص اعصاب و تحصیل کرده مشهد هستند و دخترم 17 ساله است و در رشته علوم تجربی تحصیل می کند، او آرزو دارد که رشته دندانپزشکی بخواند و در خانواده ما تنها خواهر همسرم دندانپزشک هستند. برادرم هم در رشته مدیریت تحصیل کرده و در مطب من با یکدیگر همکار هستیم.