از همان کودکی آرام و قرار نداشت و محدودیت ناپذیر بود؛ تقریبا در هیچ چارچوبی نمی گنجید؛
سر نترس و ذهن کنجکاو و خلاقش او را عاشق معماری کرده بود تاجایی که هرچند به اقتضای شرایط، به سمت پزشکی سوق داده شد اما آنجا هم جسورانه، حساسترین و ناشناخته ترین تخصص ها یعنی جراحی عروق مغز را انتخاب کرد؛ آن هم در وضعیتی که طبق قانونی نانوشته، ورود خانم ها به این رشته ممنوع بود و بهای زیادی لازم داشت. با این حال پای همه چالش ها ایستاد و نه تنها ثابت کرد بانوان هم می توانند در این رشته موفق شوند، بلکه به کمک همکارش با راه اندازی مرکز ضایعات عروق مغز و ارتقای ظرفیت جراحی های این حوزه در مشهد، از یک سو بسیاری از بیماران را از مرگ حتمی نجات داد و از سوی دیگر بخش جراحی عروق مغز دانشگاه علوم پزشکی مشهد را به یک برند کشوری تبدیل کرد. گفتگوی ما با دکتر سمیرا ذبیحیان، دانشیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد و تنها بانوی فلوشیپ جراحی عروق مغز استان را در ادامه می خوانید.
انس با کتاب و مطالعه از کودکی
از آنجا که پدر کتابفروشی داشت، باوجود همه بازیگوشی های کودکانه و روحیاتی چون استقلال و سرتسلیم نداشتن، از همان ابتدا مانند چهار خواهر بزرگترش اهل کتاب بود و مطالعه؛ «تحصیل علم در خانواده ما جایگاه خاصی داشت و تمام هم و غم والدین همین بود؛ البته در مدرسه علاوه بر اینکه جزو برترین ها بودم، در تیم آمادگی جسمانی و ژیمناستیک نیز حضور فعال داشتم؛ در دوره راهنمایی هم بسکتبال را شروع کردم که به صورت حرفه ای تا کاپیتانی تیم جوانان خراسان و تیم دانشگاه در سال 66 ادامه یافت و در مسابقات قهرمانی دانشگاه ها، رتبه چهارم کشور را کسب کردیم.»
از معماری ساختمان تا معماری مغز
14 ساله بود که به علت سانحه تصادف پدر را از دست داد اما مدیریت قوی مادر سبب شد کمتر جای خالی پدر را حس کند و خدشه ای به عزم جزمش در تحصیل وارد نشود. از آنجا که هدفمند بود و اهل برنامه ریزی، تا سال دوم دبیرستان بنا داشت معمار شود اما با مشورت مادر مسیرش تغییر کرد؛ «معماری را خیلی دوست داشتم اما سال تعیین رشته ام در دبیرستان با انقلاب فرهنگی دانشگاه ها همزمان شد و مادرم نظرش این بود که معلوم نیست بعد از بازگشایی دانشگاه ها، امکان تحصیل برای خانم ها در رشته های مهندسی وجود داشته باشد در حالی که برای ورود به رشته های پزشکی و معلمی بعید است مشکلی باشد. تحلیل مادر به نظرم منطقی آمد و گفتم پس پزشکی را انتخاب می کنم که شما هم بیشتر دوست دارید اما می خواهم تخصص جراحی اعصاب بخوانم، آنجا دیگر نگویید مناسب خانم ها نیست.» غافل از اینکه کمتر از ده سال بعد، ناباورانه این جمله را نه از مادر بلکه از اساتیدش در دانشگاه خواهد شنید!.
به این ترتیب سال 64 در رشته پزشکی وارد دانشگاه علوم پزشکی مشهد شد ولی آنجا هم یک دانشجوی متفاوت بود؛ «مدل درس خواندنم با بقیه فرق می کرد؛ به جای جزوه نوشتن، کتاب می خواندم و دنبال کار عملی اعم از اتاق عمل و آزمایشگاه و... بودم؛ احساس می کردم اینطور بهتر یاد می گیرم؛ هرچند کار سختی بود و با مقاومت اغلب اساتید مواجه شد اما چند نفری هم مانند دکتر بنی هاشم، دکتر شیردل، دکتر مداح و دکتر اقبال صدری بودند که مشوقم بودند». از دست دادن مادر در سال سوم دانشجویی، ضایعه بزرگ و پردردی بود اما او که مرد میدان بود، دوباره روی پا ایستاد و ادامه داد.
تخصص با طعم مبارزه/ ورود خانم ها ممنوع!
به انتخاب تخصص که رسید، طبق تصمیم دوران دبیرستانش وارد رشته جراحی مغز و اعصاب شد که برایش ناشناخته و جذاب بود؛ گرچه می دانست به عنوان اولین خانم ورودی این رشته در مشهد، هفت خوانی عجیب در انتظارش است؛ «سال71 همزمان با اتمام پزشکی عمومی، در آزمون تخصص شرکت کرده و به عنوان اولین خانم وارد رشته جراحی مغز و اعصاب در مشهد شدم که مقاومت ها و چالش های خاص خود را داشت؛ هر چند از زمان اینترنی که به خاطر موضوع تزم به بخش مغز و اعصاب رفت و آمد داشتم، حساسیت اساتید نسبت به حضورم در این بخش و تأکیدشان براینکه رزیدنت خانم نمی گیریم را می دیدم و می شنیدم، ولی کسی نبودم که به راحتی تسلیم شوم؛ می گفتم حضور خانم ها منع قانونی ندارد؛ تأکید می کردند که ما دوست نداریم رزیدنت خانم داشته باشیم، پاسخ می دادم اگر به دوست داشتن است، من هم دوست دارم رزیدنت مغز و اعصاب شوم و می شوم حتی اگر نگذارید، می روم خارج کشور می خوانم اما بر می گردم همینجا کنار شما خدمت می کنم. بعد از قبولی ام در تخصص نیز، مرا به عنوان رزرو این رشته اعلام کردند (نه قبولی قطعی) و گفتند پیش از ثبت نام با دکتر زهرا طاعتی که اولین جراح اعصاب خانم در ایران است، مشورت کن ببین راضی اند یا نه؟ این کار را انجام دادم و با دکتر طاعتی در تهران مشورت کردم که با وجود همه مشکلات، راضی بود و گفت اگر به گذشته برگردم باز هم همین مسیر را طی می کنم. به مشهد که برگشتم در پاسخ اساتید گفتم این رشته اصولا زنانه است چون تنها خانمی که در این رشته تحصیل کرده، از کارش رضایت دارد ولی این همه آقایانی که در این رشته هستند ناراضی اند!».
با این وجود باز هم مانع شروع تحصیلش شدند و باتوجه به اینکه زمان ثبت نامش به عنوان رزیدنت یعنی مهرماه 72، گذشته بود، به دنبال ثبت نام برای آزمون سال بعد رفت ولی آن هم منوط بود به انصراف از قبولی پیشین که گروه اعصاب دانشگاه از پذیرش و اعلام آن طفره می رفتند و نهایتا تصمیم گرفتند رشته دوم انتخابی دکتر ذبیحیان برای تخصص را به عنوان رشته قبولی اعلام کنند اما در کمال تعجب دیدند رشته دومی وجود ندارد و تنها جراحی مغز و اعصاب انتخاب شده است که خود سندی بود مبنی بر عزم جزم دکتر ذبیحیان برای جراح مغز و اعصاب شدن؛ بالاخره با پیگیری وزارت بهداشت و حمایت معاون آموزشی وقت دانشگاه، اسفندماه 72 به عنوان اولین رزیدنت خانم جراحی مغز و اعصاب پذیرش شد و البته این نه تنها پایان ماجرا نبود بلکه آغاز فصل دیگری از مشقت ها بود برای بانوی مغز و اعصاب استان؛ «تا شش سال حق داشتن اتاق در بیمارستان قائم را نداشتم؛ محل استقرارم در سرپرستاری بود و شب هایی که کشیک داشتم فقط تا صبح که آقایان نبودند، می توانستم از اتاقشان استفاده کنم. در بیمارستان امدادی هم خیلی مقاومت کردم تا راضی شدند اتاق مستقل بدهند. تا سال چهارم تخصص، فشارها به جایی رسید که قصد انتقال به دانشگاه شیراز را داشتم اما با حمایت برخی اساتید مانند دکتر اعتماد رضایی دوام آوردم؛ در تمام مدت تخصصم، تنها یک رزیدنت خانم ورود پیدا کرد که چون تاب تحمل فضای حاکم براین رشته در مشهد را نداشت، به تهران رفت».
سقف نامرئی روی سر زنان در جراحی اعصاب
سال 78 که دوران پر فرازونشیب تخصص تمام شد، هنوز هم نسبت به حضور زنان در جراحی مغز و اعصاب مقاومت وجود داشت و حتی اکنون که قریب سی سال گذشته است؛ «آخرین خانم رزیدنت این رشته در مشهد دو سال پیش به تهران رفت و در حال حاضر از میان 50 جراح مغزواعصاب خانم در کشور، فقط من و یک خانم دیگر در استان مشغول کار هستیم؛ در بین 40 رزیدنت فعلی استان نیز فقط شش نفر خانم حضور دارند؛ این در حالیست که مشهد در کنار تهران و شیراز، تنها شهر برخوردار از جراحی مغزواعصاب و اندووسکولار در کشور میباشد. در مجموع کمتر کسی علاقه دارد به این رشته وارد شود چون هم سخت است، هم درآمدش متناسب با دشواری هایش نیست؛ بماند که در تمام دنیا رشته ای مردانه به حساب میآید از این رو خانم ها کمتر سراغش می روند».
از اجازه نداشتن برای اشتغال به کار تا راه اندازی مرکز ترومای شمال مشهد
چالش های حضور اولین بانوی استان در جراحی مغز و اعصاب، تنها به دوران تحصیل محدود نشده و برای اشتغال نیز مورد بی مهری و اجحاف قرار گرفت؛ با این حال همچنان مصمم و استوار پیش رفت و همه مشکلات برایش شیرین بود چراکه نشان می داد موفق شده است؛ «بعد از اتمام تخصص، نگذاشتند در مشهد شاغل شوم به همین خاطر به نیشابور رفته و بخش جراحی اعصاب بیمارستان 22 بهمن این شهر را راه اندازی کردم؛ دو سال خدمتم در آنجا آنقدر موفقیت آمیز بود که رییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد در بازدید از بیمارستان، تعجب کرده و پیگیر شد این فرد چه کسی است که اینطور مؤثر کار می کند؟
بعد از آن مرا به بیمارستان هاشمی نژاد مشهد منتقل کردند و خواستند در کنار بخش های جراحی اعصاب دانشگاهی در بیمارستان های قائم و امدادی و یک مرکز جراحی اعصاب غیردانشگاهی (مرکز تروما یا ضربه های مغزی) که در بیمارستان امدادی وجود داشت، یک مرکز تروما نیز در منطقه شمال مشهد (بیمارستان هاشمی نژاد) راه اندازی کنم که با اینکه عضو هیأت علمی شده بودم، دست تنها این کار را انجام دادم و سی شب در آنجا آنکال بودم».
برندسازی مشهد در جراحی اعصاب
سال 82 بعد از حضور یک همکار و تحویل مرکز ترومای هاشمی نژاد به او، برای دوره فلوشیپ جراحی عروق مغز عازم آمریکا شد. دکتر ذبیحیان همانطور که قاب عکس های عروق مغز روی دیوار اتاقش را نشانم می دهد، از علاقه اش به این گرایش می گوید که سال دوم رزیدنتی جرقه خورد و او را در پی خود به آن سر دنیا برد؛ «دوره فلوشیپ را به مدت 14 ماه نزد پروفسور اسپتزلر در موسسه BNI (بارونورولوژیکال اینستیتو) شهر فنیکس ایالت آریزونا گذراندم و پس از بازگشت به ایران از رییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد خواستم به منظور راه اندازی بخش جراحی عروق بهره مند از اندووسکولار (روش های داخل عروقی)، یکی از جراحان مغزواعصاب را جهت طی دوره اندووسکولار به آمریکا اعزام کنند که دکتر بهاروحدت انتخاب و به عنوان دومین جراح مغزواعصاب از ایران عازم آمریکا شد. خودم هم تا بازگشت ایشان به عنوان رییس بیمارستان امدادی(شهید کامیاب) و بعد پزشک، مشغول کار شدم و سال 90 به اتفاق دکتر بهاروحدت مرکز ضایعات عروقی مغز در بیمارستان قائم را سروسامان دادیم تا بیماران از سرگردانی نجات پیدا کنند؛ آن روزها همکارم حتی به اورژانس می رفت و بیماران ضایعات عروقی را پیدا می کرد؛ کم کم مرکز شناخته شد و به جایی رسید که از سالانه 12 عمل ضایعه عروق در مشهد به رقم 200 عمل رسیدیم در حالی که پیش از استقلال این مرکز، بیماران یا جان خود را از دست می دادند یا ناچار به تهران مراجعه می کردند». به این ترتیب دکتر ذبیحیان با نقش آفرینی مؤثر خود مشهد را به برند جراحی عروق مغز در کشور تبدیل کرد.
از تدریس دوره های کالج جراحان امریکا تا دریافت جایزه جامعه جراحان اعصاب ایران
دبیر و مدرس تحت لیسانس دوره های ATLS کالج جراحان امریکا در خراسان که در آستانه هفتمین دهه زندگی، همچنان پرانرژی و خستگی ناپذیر پای کار است، طی 23سال عضویت خود در هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، در کنار پرورش بیش از صد رزیدنت مغزواعصاب، افزون بر 40 مقاله بین المللی را به ثبت رسانده و در نگارش کتاب دانش تکمیلی تروما برای جراحان عمومی نیز مشارکت داشته است. همچنین سال 98 که معاونت آموزش گروه مغزواعصاب دانشگاه را برعهده داشت، این گروه جزو برترین های جشنواره شهید مطهری شناخته شد. سخنران مدعو در کشورهایی چون ایتالیا، مالزی و صربستان، معرفی به عنوان پزشک نمونه و استاد برتر آموزش بالینی در دانشگاه علم پزشکی مشهد و دریافت جایزه پیشگامان جامعه جراحان مغزواعصاب ایران در سال 1401 از دیگر افتخارات دکتر ذبیحیان می باشد.
می مانم و می سازم/ میزبانی کنگره ای کم نظیر در ایران
نخستین بانوی جراح مغز و اعصاب استان با وجود همه چالش ها، بی مهری ها و کارشکنی هایی که تاکنون دیده، از سر علاقه ای که به وطن دارد هرگز به مهاجرت فکر نکرده است و بنا دارد بماند و همچنان با چنگ و دندان کاستی ها را بسازد؛ او که دردها و خلأهای رشته اش را با تمام وجود لمس کرده، در تلاش است هر طور که می تواند مسیر را برای نسل جدید هموار کند؛ نمونه اش برگزاری کنگره بین المللی جراحی اعصاب در مشهد که از آن به عنوان بهترین خاطره اش یاد می کند و با اشاره به تابلوفرش بزرگ یادبود آن روی دیوار می گوید: «به عنوان اولین دبیرعلمی خانم کنگره جراحی اعصاب در ایران، با توجه به آشنایی ام با پروفسور اسپتزلر که دو بار موفق به دریافت جایزه جهانی اعصاب شده است، سال 95 در قالب کنگره بین المللی جراحی مغزواعصاب از ایشان و جراحان مطرح اروپا و امریکا برای حضور در ایران دعوت کردیم که اولین حضور بزرگترین جراحان اعصاب دنیا در کشور محسوب می شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت به حدی که هنوز هم هر کنگره ای می روم می گویند هیچ کدام کنگره مشهد نمی شود؛ خصوصا که اخذ ویزا و سفرهای علمی به خارج برای همه رزیدنت ها امکان پذیر نیست».