آن روزها که به خاطر تشویق اطرافیان و القائات فضای جامعه، جز پزشکی به رشته و شغل دیگری فکر نمی کرد، چه بسا خودش هم باور نداشت که چقدر می تواند در این رشته مفید و موثر واقع شود؛ هم برای کودکان که سالها در تخصصشان تحصیل کرده و با عشق به آنها خدمت می کند و هم برای دانشجویان و دانشگاه؛ از نقشآفرینی جدی در پاگرفتن بخش خون و سرطان تنها بیمارستان کودکان شرق کشور و طرح ایده شکلگیری اولین مرکز تالاسمی هموفیلی کشور در دهه80 تا حالا که در آستانه ورود به ششمین دهه زندگی، با اخذ مجوز رسمی، موفق به جذب نخستین دستیار فوق تخصص انکولوژی کودکان در مشهد شده و به راه اندازی بلوک هماتولوژی در بیمارستان دکتر شیخ فکر میکند. دکتر زهرا بدیعی، فوق تخصص خون و سرطان کودکان و استادتمام دانشگاه علوم پزشکی مشهد در ادامه از این چهاردهه مجاهدت می گوید.
این ها حالم را خوب می کند
در یک صبح گرم تابستانی میهمان محل کار یا بهتر بگوییم سنگر جهاد دکتر بدیعی در بیمارستان دکتر شیخ مشهد هستیم؛ اگر نمیدانستیم قرار مصاحبهمان با یک فوقتخصص کودکان است، تابلوی نقاشی بزرگ انتهای اتاق که کودکی را سر بر دامن مادر به تصویر کشیده و نقاشی های کودکانه روی میز که تمام بضاعت یک کودک برای قدردانی از پزشکش است، به وضوح این را نشان می داد؛ خودش می گوید: «این ها حالم را خوب می کند؛ دنیای بچه ها خیلی متفاوت از بزرگترهاست» بعد هم ادامه می دهد: «واپسین روزهای تابستان 1345 بود که در تربت حیدریه و خانواده ای فرهنگی متولد شدم؛ سوم دبستان را که پشت سر گذاشتم به خاطر تحصیل پدر در دانشگاه فردوسی و بعد فرانسه، به مشهد آمدیم. دوم یا سوم راهنمایی بودم که انقلاب اسلامی پیروز شد و روزهای پرهیجان منتهی به آن و نیز جنگ تحمیلی هنوز خاطرم هست؛ روزهایی که حین تظاهرات، ناگهان رژیم شاه به ما مردم دست خالی حمله می کرد و ناگزیر به ورزشگاه ها یا خانه های اطراف پناه می بردیم یا حین امتحانات دبیرستان، ناگهان بلندگو روشن می شد و خبر از آزادی خرمشهر می داد».
به چیزی جز پزشکی فکر نمی کردم
از آنجا که بنا به علاقه خودش و تشویق والدین خیلی اهل درس و مطالعه بود، اطرافیان معتقد بودند پزشک میشود؛ «تا دیپلم همیشه جزو برترین های کلاس بودم و از همان کلاس اول به چیزی جز پزشکی برای شغل آینده ام فکر نمی کردم؛ بخشی به خاطر علاقه خودم و مادر بود، بخشی هم فضای جامعه که از وقتی چشم باز کردیم، پزشکی در کنار معلمی، خلبانی، پلیس و ...، جزو مشاغل مطرح بود از این رو اقوام مرا پزشک آینده می دانستند! برای کنکور با وجود رقابت سختی که وجود داشت صرفا تعدادی از کتب سال چهارم دبیرستان را خواندم و در شرایطی که ماه رمضان بود و مادر هم در سفر مکه، مرحله اول و دوم را با موفقیت پشت سر گذاشتم».
تحصیل در سایه جنگ
خبر قبولی که آمد چون می خواست کنار خانواده باشد، اول پزشکی مشهد را انتخاب کرد که همان هم شد و سال 63 به خانواده دانشگاه علوم پزشکی مشهد پیوست؛ «یادم هست با توجه به اینکه خیاطی را از مادر آموخته بودم، اولین روپوش سفیدم را خودم دوختم. بااینکه از خط مقدم جنگ دور بودیم ولی اخبار را دنبال می کردیم؛ دوره استاژری هم که بیمارستان قائم بودم، بخش ها معمولا مملو از مجروحان جنگ بود که شرایط بسیار متفاوتی با سایر بیماران داشتند؛ همچنین در پایان جنگ که اسرا آزاد شدند و برای ویزیت نزد اساتیدمان در بیمارستان می آمدند، شاهد بودیم چقدر ضعیف و تکیده شده اند و متاثر می شدیم».
حس خوبی که نسخه تخصص را پیچید
سال 71 هنوز دوره طرح تعهدش در درود نیشابور تمام نشده بود که وارد دوره تخصص شد و با وجود علاقه وافرش به رشته داخلی، کودکان را انتخاب کرد؛ «به چشمپزشکی علاقه داشتم ولی در همان زمان دانشجویی که اتاق عمل می رفتیم، دیدم با اینکه دستم در جراحی خوب است، اصلا فضای بسته آنجا را دوست ندارم. از طرفی آن زمان با توجه به حضور پزشکان مرد در رشته زنان، وزارت بهداشت درصدد بود دانشجویان بیشتری وارد تخصص زنان شوند تا دیگر نیاز به حضور مردان نباشد از این رو امکانش فراهم بود که به صورت اینترشیپ در این تخصص، تحصیل کنیم که با توجه به عدم علاقه اقدام نکردم؛ در این بین فقط علاقه وافری به تخصص داخلی داشتم و پزشکی را برابر با آن می دیدم اما چون در دوران طرح عمومی متوجه حس خوبم نسبت به کودکان شدم، برای تخصص ابتدا کودکان و بعد داخلی را انتخاب کردم و نهایتا بااینکه نمره ام از کسی که انتخاب اولش داخلی بود، بیشتر شده بود، کودکان را انتخاب کردم».
از عضویت هیات علمی مشهد تا ادامه تحصیل در تهران
با توجه به اینکه در امتحان بورد تخصص جزو 10درصد برتر بود، سال 74 در علوم پزشکی مشهد به عنوان عضو هیئت علمی جذب شد؛ همزمان در تهران برای فوق تخصص نیز مصاحبه داد و جزو معدود پزشکان کشور در آن زمان وارد این مقطع شد؛ «در دهه هفتاد تعداد فوقتخصصها در کشور خیلی کم بود و کمتر کسی از پزشکان تا فوق تخصص ادامه تحصیل می داد از این رو اگر تشویق مادر و دوستانم نبود، ممکن بود من هم به تخصص بسنده کنم؛ برای انتخاب رشته فوق تخصص هم دستمان باز نبود؛ فقط در دو یا سه رشته می توانستیم شرکت کنیم که من باتوجه به اینکه تز عمومیام درباره نوزادان بود و چهارماه از دوران تخصصم نیز در بخش نوزادان گذشته بود، شناخت خوبی داشتم و انتخابم برای فوق تخصص، رشته نوزادان بود ولی آن سال این رشته جذب نداشت از این رو به خاطر علاقهام به کار آزمایشگاهی و اینکه مشهد انکولوژیست کودکان نداشت(فقط دکتر بنی هاشم یک دوره انکولوژی را گذرانده بودند)، بهار 75 وارد رشته هماتولوژی انکولوژی در دانشگاه شهید بهشتی شدم. دوران سختی بود هم به خاطر دوری از خانواده و هم سنگینی کارها در بیمارستان که چون مرکز مرجع بود، به جز اهواز و تبریز که مجهز به مرکز انکولوژی کودکان بودند، از همه استانها مراجعات زیادی داشت و برای ما چهارنفر دستیار فوق تخصص آنجا هیچ امکان مرخصی باقی نمی گذاشت».
از راه اندازی گروه آموزشی تا ساماندهی بخش
دکتر بدیعی با اتمام فوق تخصص، از آبان ماه78 مجدد در علوم پزشکی مشهد مشغول خدمت شد آن هم در مسیری پرچالش اما به همت خود و کمک اساتید پیشکسوت، توانست چالش ها را مدیریت و تهدیدها را به فرصت تبدیل کند؛ «باتوجه به رشته ام، بیمارستان دکتر شیخ را انتخاب کردم که هنوز آموزشی نبود و آقایان دکتر بنی هاشم و دکتر اسماعیلی از پیشکسوتان رشته کودکان، در حال پیریزی شاکله آموزشی آن بودند؛ بخش هماتولوژی را که محدود به دو راهرو بود، به دو بخش با چهار اتاق شش تخته و دو اتاق ایزوله تبدیل کردند و به تدریج بیماران خونی از بیمارستان های قائم(عج) و امام رضا(ع) به اینجا ارجاع شدند هرچند باز هم تا دو سه سال به عنوان اولین فوق تخصص هماتولوژی کودکان برای کلاسهای دانشجویان بین این بیمارستان ها رفت و آمد داشتم ولی تمرکز و زیرساخت خوبی فراهم و سال 82 دیگر بخش خون و سرطان کودکان بیمارستان دکتر شیخ شناخته شده بود. همچنین از سال 80 که معاون آموزش بیمارستان شدم، کشیک رزیدنت ها را موظفی کرده و حضور انترنها را هم عملی کردم، از طرفی با کمک اساتید وقت، برنامه های آموزشی شامل گزارش صبحگاهی، تهیه و با همکاری گروه، ژورنالکلاب و کلاس رادیولوژی برقرار شد و از حدود سال 80 به بعد همکاران جوان فوق تخصص از سایر رشته ها به جمع ما اضافه می شدند تا بالاخره اواخر دهه80 ، دکتر شیخ رسما یک بیمارستان آموزشی شد و با همراهی دکتر دانشور (رییس بیمارستان)، به عنوان تنها بیمارستان کودکان شرق کشور، یک دوره طلایی را آغاز کرد؛ هم درمان و هم آموزش آنقدر خوب پیش می رفت که مسئولین دانشگاه آمدند از نزدیک ببینند چه خبر است».
ایده راهاندازی اولین مرکز متمرکز تالاسمی هموفیلی کشور
در این بین، تعداد زیاد بیماران خونی مراجعهکننده به بیمارستان، دکتر بدیعی را به فکر انداخت که کلینیک ویژه هموفیلی و تالاسمی در دانشگاه راه اندازی شود و این ایده را با مسئولان در میان گذاشت؛ «از رئیس دانشگاه و بیمارستان دکتر شیخ گرفته تا NGOها خیلی پیگیری کردیم تا سال 82 با تغییر کاربری کلینیک شبانه روزی سرور که خدمات عمومی ارائه می داد، موافقت شد و مدیریت آن را خودم عهدهدار شدم؛ آن زمان حتی وزارت بهداشت هم واحد بیماری های خاص نداشت و این کلینیک به عنوان اولین مرکز متمرکز تالاسمی هموفیلی کشور، الگوی سایرین قرار گرفت تا جایی که اکنون به مرکز ارجاعی شرق و یکی از مراکز اصلی کشور تبدیل شده است و وزارتخانه بخشی از کارهای تحقیقاتی خود را به آن می سپارد».
فضای فیزیکی، نیرو و تجهیزات، پاسخگوی حجم بالای مراجعات نیست/تلاش برای ایجاد بلوک هماتولوژی انکولوژی در مشهد
تقریبا تا پیش از سال95، بیمارستان دکتر شیخ سالانه حدود 60 بیمار جدید مبتلا به سرطان داشت ولی حالا این تعداد به بیست تا سی بیمار در ماه رسیده است چراکه به عنوان تنها بخش تخصصی خون و سرطان و کلیه کودکان در شرق کشور، از استان های سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی و شمالی، سمنان، گلستان و کشورهای ترکمنستان تاجیکستان و افغانستان مراجعه دارد بنابراین با وجود رشد ظرفیت بخش خون و سرطان از دهه80 تاکنون، همچنان با مشکل فضای استاندارد و نیروی انسانی مواجه است؛ «اوایل دهه80 برای بیماران هماتولوژی انکولوژی تنها 15 تخت داشتیم که در حال حاضر به 70 تخت مصوب رسیده اما باتوجه به رشد مداوم تعداد بیماران پاسخگو نیست؛ بماند که همین فضا هم غیراستاندارد(برای بیماران خون و سرطان) و پراکنده است و باعث شده از یک طرف بیماران در جابجایی ها مستعد عفونت شوند و از طرفی انرژی و وقت پرسنل را برای رفت و آمد بین بخش ها گرفته شود. برای اصلاح این وضعیت، طرح مکتوب با جزئیات ارائه داده و پیگیر هستیم که اگر با کمک خیرین به نتیجه برسد، ضمن استانداردسازی فضای فیزیکی، تجمیع واحدهای مختلف شامل انتقال بخش پیوند مغز استخوان از بیمارستان منتصریه به اینجا و تشکیل بلوک هماتولوژی انکولوژی به امید خدا انجام خواهد شد تا خدماتدهی به بیماران از درمان های سرپایی تا شیمی درمانی و پیوند همه در یک جای شهر متمرکز شود. دومین چالش ما هم کمبود نیروی فوق تخصص است که امید داریم به تدریج با جذب دستیاران نه تنها تامین نیرو شود بلکه به استان های مجاور نیز اعزام داشته باشیم تا هم مراجعات مشهد سبک شود و هم بیماران از رنج سفر به راه دور برای درمان نجات یابند».
اینطور که دکتر بدیعی می گوید در حال حاضر بیمارستان دکتر شیخ چهار هماتولوژیست دارد اما پاسخگوی نیاز موجود نیست؛ از طرفی علاقمندان ادامه تحصیل در مقطع فوق تخصص هماتولوژی باید به شهرهای تهران، شیراز یا اهواز بروند، به همین دلیل دکتر بدیعی و همکارانش از بیش از ده سال پیش برای اخذ مجوز تربیت دستیار فوق تخصص اقدام کردند ولی هیات بورد برخلاف سایر گروه ها با مجوز گروه هماتولوژی موافقت نکرد تا سال 1402 که در پی کاهش ورودی های فوق تخصص، بالاخره این مجوز صادر شد و اسفندماه1403 اولین دستیار فوق تخصص هماتولوژی جذب شد.
پژوهش؛ نیاز بسیار، فرصت محدود
این پزشک پرتلاش که بیش از صد طرح و پایان نامه، حدود صدمقاله، مشارکت در تالیف دو کتاب «بسته جامع هموفیلی» و «بسته جامع تالاسمی» برای وزارت بهداشت و ترجمه کتاب «صد پرسش و پاسخ درباره بیماری فونویلبراند» را در کارنامه پژوهشی خود دارد، از نبود فرصت پرداختن به پژوهش به علت حجم بالای کار درمان گلایه مند است؛ «باتوجه به تعدد بیماران که تقریبا در هیچ جای دنیا سابقه ندارد، کیس های زیادی برای کار تحقیقاتی داریم و این یک فرصت خوب برای همکاری با مراکز اصلی خون و سرطان دنیا و انجام پروژه های تحقیقاتی مشترک است که کمک قابل توجهی به پیشرفت کارمان می کند؛ به عنوان مثال با ارائه چند مقاله در طرح مشترک بین المللی3WINTERS (6 مرکز ایرانی با 12 مرکز اروپایی) درباره ابعاد بالینی و درمانی بیماری فونویلبراند به عنوان شایعترین بیماری خونریزیدهنده ارثی در دنیا همکاری کردیم که نتایج خوبی برای بهبود تشخیص و درمان این بیماری و خصوصا تیپ3 آن که در ایران زیاد دیده می شود داشت و چندین مقاله تاکنون از این طرح منتشر شده است. در داخل کشور نیز چند طرح تحقیقاتی در زمینه هموفیلی انجام شده که ما به عنوان یکی از مراکز اصلی کشور در آن ها همکاری داشته ایم. همچنین در قالب طرح نیماد با چند مرکز دیگر برای بیوبانک سرطان های کودکان (نگهداری نمونه های بافتی سرطان های کودکان برای بررسی ها) همکاری داریم. در مجموع عناوین پژوهشی بسیار ولی نیروی انسانی کم است و خودمان هم به خاطر درگیری در درمان کمتر فرصت پرداختن به تحقیقات را داریم».
گلچینی از افتخارات
مرکز سرور به مدیریت دکتربدیعی جزو اولین مراکزی بود که با همکاری گروه بیهوشی و جراحی کودکان، تهیه نمونه مغز استخوان و انجام تزریقات داخل نخاعی کودکان بیماررا تحت بیهوشی، انجام و همچنین تعبیه کاتتر ورید مرکزی برای شیمی درمانی در کودکان را توسعه داد که سبب دعوت و عضویت او در کمیته علمی وزارت بهداشت از سال 82 شد؛ بعد از آن نیز مسیر افتخارات، یکی پس از دیگری ادامه یافت؛ از تعویض مفصل بیماران هموفیلی و تشخیص تالاسمی قبل تولد به عنوان اولین مرکز بعد از تهران، زمینه سازی راه اندازی بخش پیوند استخوان در بیمارستان منتصریه و طرح ایده نخستین سمینار تشخیص ازمایشگاهی اختلالات خونریزی دهنده تا عضویت در هیئت مدیره کانون هموفیلی ایران، هشت سال برگزاری و دبیری علمی سمینار سالانه طب انتقال خون در مشهد و دبیری علمی نخستین سمینار ترومبوزهموستاز با نگرشی بر مشکلات زنان و مامایی در ایران(برای خانم های دچار اختلال خونریزیدهنده).
این بانوی موفق که سال 1403 استادتمام دانشگاه شده و سابقه شرکت در دوره های آموزشی در اکسفورد لندن و نیز آلمان(با حمایت شرکت های دارویی) را دارد و برای خواهرخواندگی مرکز سرور با یکی از مراکز خارجی تلاش بسیار داشته، درباره مهاجرت به خارج کشور معتقد است؛ «خودم هرگز فکرش را نکرده ام چراکه خانواده و کارم اینجاست؛ از طرفی سواد و تجربه پزشکان ایرانی در خارج کشور ابتر می ماند چون به عنوان یک فرد غیربومی باید همه چیز را از ابتدا شروع کنند».
لزوم دقت کادر درمان برای تشخیص و ارجاع به موقع
عضو هیئت مدیره موسسه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان خراسان در پایان با اشاره به نقش تغذیه در پیشگیری از بیماری های خونی و سرطان می گوید: «کیفیت تغذیه در سال های اخیر خیلی افت کرده است؛ از استفاده بیرویه از سموم گیاهی تا مصرف فست فودها و موادغذایی وارداتی، آلودگی هوا و سایر عوامل محیطی که همه در زمینهسازی سرطان نقش دارند اما کادر درمان نیز باید دقت لازم برای تشخیص و ارجاع به موقع را داشته باشند تا بیماری پیشرفته و غیرقابل کنترل نشود»./