به گزارش وب دا ، دکتر احمد پور مدیر فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت : اعضاء هیئت علمی ، دانشجویان و کارکنان می توانند مطالبی را که با عنوان درس ها و عبرت های عاشورا از طریق سایت دانشگاه به صورت متناوب در اختیار کاربران قرار می گیرد.را مطالعه و در پایان نیز مسابقه ای از همین مطالب توسط مدیریت فرهنگی دانشگاه برگزار و به نفرات برتر جوایزی اهدا خواهد شد.
در قسمت قبل به نقش خواص در رویداد عاشورا اشاره مختصری شد. از عوامل مهم انحراف خواص، دنیاگرایی آنان می باشد
دنیا گرایی خواص
هر چند عواملی چون: قومیتگرایی، نفاق و دورویی و غفلت سبب لغزش و انحراف برخی از خواص شد، ولی دنیا و جلوههای آن چون مقامخواهی، رفاهطلبی، ثروت، شهرت از مهمترین و خطرناكترین عواملی بود كه در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت. با نگاهی به تاریخ اسلام مییابیم كه اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایی كه از سوی خواص صورت گرفته، دنیاپرستی آنان بوده است. بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است: «حبّ الدنیا رأس كل خطیئة؛[1] دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است.» علی(ع) نیز دنیا دوستی را اساس همه فتنهها و مشكلات دانسته است: «حبّ الدنیا رأس الفتن و اصل المحن».[2] امامحسین(ع) نیز راز و رمز دگرگونی بسیاری از مردم و كنارهگیری آنان را از حقّ، دنیاگرایی آنان دانسته است: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادّرت معایشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون؛[3] مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان. حمایت آنها از دین تا زمانی است كه زندگی آنها در رفاه باشد و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران كم میشوند.»
این سخنان را امام در چه زمانی ایراد كرده است؟ برخی چون طبری بر این باورند كه امام(ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذیحسم» ایراد كرده است. برخی دیگر برآنند كه این خطبه در دوّم محرم و در سرزمین كربلا ایراد شده است. این سخنان در هر كجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندی امام(ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آنكه از دگرگونی اوضاع و سستی و بیتفاوتی مردم در برابر خوبیها و بدیها شكوه كرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستی آنان دانسته است. وقتی كه دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایی بود. سخنان امام حسین(ع) هر چند بیانگر آن است كه دنیاگرایی آفتی عمومی و همگانی است لذا با واژه «الناس» از آن یاد كرده است ولی روشن است كه بخشی از مردم كه همان خواص باشند بیشتر در معرض این آسیب هستند. چرا كه جلوههای دنیا بسیار است. بخشی از آن برای همه كس قابل دسترسی نیست. مقام، پولهای كلان... را به همه كس نمیدهند. «خواص» با ویژگیهایی كه دارند دسترسی بیشتری به دنیا و جلوههای آن دارند. به همه كس ملك ری و كیسه زر نمیدهند. اینها برای عمر سعدها و شریح قاضیها... آماده است. مواردی كه خواص طرفدار حقّ به خاطر دنیاگرایی از پذیرش حقّ سر باز زده و یا با آن به مخالفت برخواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایی از چند مقطع تاریخی بسنده میكنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایی خواص هر چند در روزگار خلیفه سوّم اوج و شدت گرفت ولی پیش از آن نیز جلوههایی داشته است. در روزگار پیامبر(ص) در جنگ بدر، احد و پارهای از حوادث دیگر هر چند دنیاگرایی برخی از خواص ظهور پیدا كرد ولی با حضور آن حضرت خیلی زود جبران و شعلههای آن فرو كش كرد. ولی از آن روز كه آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نیز آشكار شد. تخلّف از لشگر اسامه، با اینكه این كار موجب ناراحتی آن حضرت شد.[4] افزون بر این، آن حضرت بر كسانی كه میخواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند. در عین حال برخی از خواص چون خلیفه اوّل و دوّم از این دستور سرباز زدند.[5] توجه نكردن به دستور پیامبر(ص) برای نوشتن وصیّت و همچنین ماجرای سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیاگرایی خواص و عدول آنان از موضع حقّ به شمار میآید. بسیاری از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجرای سقیفه را سبب و ریشه اصلی رویداد عاشورا به شمار آوردهاند. از باب نمونه مرحوم آیةالله غروی اصفهانی چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة و اِنَّما رماه مَنْ مهدّ له سهم اتی مِن جانب السقیفة و قوسه علی یدالخلیفه و ما اصاب سهمه نحر الصبی بل كبد الدین و مهجة النبی[6] وقتی حرمله تیر افكند این حرمله نبود كه تیر افكند، بلكه تیرانداز واقعی كسی بود كه زمینه را برای او زمینهسازی كرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد كه كمان آن در دست خلیفه بود. آن تیر گلوی آن كودك را ندرید بلكه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست. مهیار دیلمی نیز اشعاری به عربی دارد كه مضمون آن این است: «ای فرزند پیامبر(ص) روز سقیفه راه كربلایت را هموار كرد و آنگاه كه حقّ پدرت علی(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب كردند؛ كشته شدنت خوب جلوه كرد.»[7] مرحوم نیّر تبریزی و بسیاری از دیگر شاعران شیعی همین مضمون را آوردهاند. برخی از نویسندگان اهل سنّت نیز بر همین مسأله تأكید كردهاند.[8]
دنیاگرایی خواص در روزگار خلفای ثلاثه
پس از رحلت پیامبر(ص) در دوره ابوبكر دگرگونی محسوسی در زندگی اقتصادی مردم دیده نمیشود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوّم در وضعیت زندگانی مردم دگرگونی ایجاد شد و كمكم طبقهای بسیار ثروتمند با امتیازهایی كه از بیتالمال به آنان داده شد بوجود آمدند. خلیفه دوّم با اینكه سخت مراقب كارگزارانش بود ولی روشی برای پخش بیتالمال ایجاد كرد كه عدّهای از خواص به ثروتهای زیادی دست یافتند. در استفاده از بیتالمال نه تنها عربها بر غیرعربها كه در بین خود عربها نیز، برخی از تیرهها بر برخی دیگر، امتیازهای چشمگیری داشتند. در سال به برخی دوازده هزار درهم و به برخی دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده میشد.[9] عملكرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت. تا جایی كه تصمیم گرفت این تبعیضها را از میان بردارد. خود او میگفت: «اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایت خواهم كرد و هیچ سرخی را بر سیاه و هیچ عربی را بر عجم برتری نخواهم داد و به گونهای عمل میكنم كه پیامبر اسلام(ص) و ابوبكر عمل كردند.[10]
جذب شدن خواص به دنیا و جلوههای آن آثار خود را بر جای گذاشت تا جایی كه شخصی میگوید: «اگر خلیفه قبله مردم را از مكّه به بیتالمقدس تغییر دهد و یا یكی از نمازهای پنج گانه را حذف كند كسی به او اعتراض نمیكند. چرا كه همت مردم در بدستآوردن مال و منال بود و زمانی كه بهدست میآوردند ساكت میشدند.»[11] در روزگار عثمان، بسیاری از خواص و یاران پیامبر(ص) و نزدیكان خلیفه جزو بزرگترین سرمایهداران آن روزگار شدند. امام علی(ع) از این واقعیت تاریخی چنین پرده بر میدارد: «قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الرّبیع؛[12] بستگان پدریاش به همكاریش برخاستند. آنها همه چون شتران گرسنهای كه بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند.»
در این برهه خلیفه و همكارانش به جای هزینه كردن بیتالمال در مصالح امت اسلامی، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروتهای هنگفتی دست یافتند. مرض مالاندوزی با دستاندازی به بیتالمال در میان بسیاری از خواص رایج شد. بنابه پارهای از گزارشهای تاریخی، عثمان برای نخستینبار خانهای از سنگ و آهك و... ساخت و اموال منقول و غیرمنقول فراوانی اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتمبخشیهای عثمان برخوردار شدند. زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود كه با تبر آن را تقسیم كردند. چارپایان و شتران باری و سواری و اسبهای عبدالرحمن بن عوف از هزاران رأس میگذشت. گزارشگران تاریخ از خانههای متعدد و كنیزكان، اسبها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارشهای شگفتانگیزی ارائه كردهاند.[13]
بخششهای عثمان به اقوام و خویشان خود به گونهای بود كه موجب اعتراض زیدبن ارقم، كلیددار بیتالمال شد. او كه از جایزه دویست هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود كلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست. عثمان گفت: چون صلهرحم كردهام میگریی؟ گفت: نه، اما گمان دارم كه این مالها را به عوض انفاقهایی كه در راه خدا، زمان حیات پیامبر(ص) كردی بر میداری. اگر صد درهم به مروان میدادی باز هم زیاد بود. عثمان گفت: ای پسر ارقم كلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیتالمال خواهم كرد.[14] متأسفانه این آفت به عوام مردم نیز سرایت كرده به گونهای كه آن اندك خواصی كه از حقّ و جبهه حق میگفتند سخنان آنان خریداری نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله میگوید: پس از بیعت باعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضایل علی(ع) میگفتم، بهترین پاسخی كه میشنیدم این بود كه این حرفها را كنار گذار، سخنی بگو كه برای خودت و ما سودی داشته باشد.[15]
دنیاگرایی خواص در روزگار علی(ع)
با سپری شدن روزگار خلفای ثلاثه و به خلافت رسیدن علی(ع) انتظار میرفت كه جامعه اسلامی كژیها و انحرافها را راست و ارزشهای دگرگون شده را احیا نماید. ولی با نگاهی گذرا به تاریخ آن مقطع، مییابیم كه امام علی(ع) در گامهای نخستین با مشكلات زیادی از سوی خواص روبه رو شد. مهمترین و اساسیترین مشكل علی(ع) در مدّت حكومت خود همین روحیه دنیاگرایی خواص بود. خواصی كه انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهای نامشروع آنان از بیتالمال همچنان ادامه داشته باشد. ولی علی(ع) در برابر خواستههای نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل كنند، شماری از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهی در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند. در سخنان علی(ع) و برخی از كارگزاران او و همچنین برخی از تاریخنگاران آمده كه بسیاری از مخالفتهایی كه با علی(ع) میشد انگیزهای جز دنیاخواهی نداشته است.[16]
دنیاگرایی خواص پس از امام علی(ع)
پس از شهادت امام علی(ع) دنیاگرایی خواص آشكارتر شد به گونهای كه حتی بسیاری از یاران نزدیك امام حسن(ع) یكی پس از دیگری به معاویه پیوستند و امام(ع) به ناچار با شرایطی با معاویه صلح كرد. تصویر و ترسیم دنیاگرایی خواص پس از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع) در این مقاله نمیگنجد، از این روی به چند نمونه بسنده میكنیم:
1. معاویه به عمرو عاص گفت با من بیعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمیدهم مگر هنگامی كه از دنیای تو نائل كردم. معاویه گفت: بخواه از من آن چه میخواهی. او گفت: حكومت مصر آرزوی من است. معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشتهای به او داد.[17] گفت و گوی فوق نمونهای بسیار روشن از دنیاگرایی خواص است. در این گفت و گو عمرو عاص به روشنی بیعت با معاویه را با تباهی دین خود مساوی دانسته است اما حاضر است آن را تباه كند در صورتی كه از دنیا و حكومت معاویه بهرهای داشته باشد.
2. معاویه میخواست مغیره بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند. مغیره برای ادامه حكومت خود ولایتعهدی یزید را مطرح كرد. و سپس از سوی معاویه مأمور شد كه پنهانی از مردم برای یزید بیعت بگیرد. او پس از آنكه از دوست داران بنیامیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را برای اعلان عمومی این تصمیم تشویق كنند و به هر یك از آنان در برابر این كار سی هزار درهم داد. آنها وقتی بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت: «پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریداری كرد. گفت: به سی هزار درهم. معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قیمت بود.»[18]
3. بیشتر كسانی كه از كوفه به امامحسین(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان كوفه بودند. اما وقتی كه تهدیدها و تطمیعها از سوی ابن زیاد شروع شد، اكثریت قاطع آنها دینشان را قربانی دنیایشان كردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امامحسین(ع) را خالی كردند تا او به شهادت رسید. نقش خواص دنیاگرا در اینجا بسیار روشن است. ابن زیاد گروهی از همین خواص را برای تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد. برخی از آنان همانند: شبث بن ربعی، این مرد هزار چهره از كسانی است كه به امام حسین(ع) نامه نوشته است. امّا وقتی كه وضعیت را به گونهای دیگر میبیند به همكاری با ابن زیاد میپردازد. برای روشنتر شدن دنیاگرایی خواص به گزارش زیر كه از سوی طرماح بن عدی و همراهانش ارائه شده توجه كنید: طرماح با همراهان از كوفه میآمد، در منزل «غریب هجانات» با امام حسین(ع) برخورد كردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد. مجمع بن عبدالله عائذی كه یكی از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حكومت رشوهای زیاد گرفته و خود را فروختهاند و بر ضدّ شما متفق شدهاند، امّا مردم دیگر دلشان با شماست ولی همینها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگید.»[19] از سخنان یاد شده به خوبی استفاده میشود كه راه و روش و حركت خواص، حركت عوام را در پی دارد لذا از همین كوفه كه هیجده هزار نفر با مسلم بیعت كردند، بیست هزار نفر یا بیشتر به جنگ امام حسین(ع) آمدند. اگر در آن هنگام كه ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا میترسیدند و نمیپذیرفتند تاریخ به گونهای دیگر رقم میخورد. گذشت خواص از دنیا و جلوههای آن در وقت لازم اقدام خواص برای خدا به هنگام لازم... تاریخ را نجات میدهد. امّا اگر خواص به وظیفه خود عمل نكردند روشن است كه در تاریخ كربلاها تكرار خواهد شد.
در پایان این گفتار این نكته بیسود نمینماید كه آنچه آوردیم تنها بخشی اندك از درسها و عبرتها بود. در عین حال، از همین اندك دریافتیم كه تحلیل درست حادثه عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمینههایی كه سبب پیدایی عاشورا شدند میتواند چراغی فراروی نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسی، و نگهبانی از نظام اسلامی ما در برابر آفتها و خطرهای داخلی و خارجی باشد.
نويسنده: محمد صادق - مزيناني - سایت khamenei.ir به نقل از فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 27
منبع:
[1].غرر الحكم و درر الحكم، آمدی با شرح محقق خوانساری، ج3، ص395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج2، ص122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل كل معصیة...حبّ الدنیا و حبُّ الله لا یجتمعان فی قلب واحد.
[2]. همان، ج3، ص395.
[3]. تحف العقول؛ 250، ص249؛ بحارالانوار، ج44، ص383، ج78، ص117.
[4]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج2، ص488 برای مشروح این جریان ص489 ـ 485 مطالعه شود، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[5]. ملل و نحل، ص23.
[6]. الانوار القدسیه، ص99.
[7]. معرفت، ج56، ص17، به نقل از جامعهشناسی تاریخی اسلام، ابوالحسن تنهایی، ص262، نشر روزگار.
[8]. دیوان آتشكده نیّر، ص59؛ سمو المضی سموالذات، علائلی، 5.
[9]. الطبقات الكبری، ج3، ص295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج8، ص111، تاریخ یعقوبی، ج2، ص154 ـ 153، تاریخ جرجی زیدان، ج2، ص168.
[10]. همان مدرك، تاریخ یعقوبی، ج2، ص154 ـ 153.
[11]. تاریخ خلفا، جعفریان، ج2، ص194، نشر الهادی.
[12]. نهج البلاغه، خطبه، 3.
[13]. الغدیر، ج8، ص286 ـ 282، شرح نهج البلاغه، ج1، ص199 ـ 198.
[14]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج1، ص199.
[15]. تاریخ خلفا، ج2، ص205، شرح نهج البلاغه، ج9، ص58.
[16]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج2، ص198 ـ 197.
[17]. همان، ج2، ص66. علی(ع) نیز این مطلب را یادآوری كرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[18]. الكامل، ابن اثیر، ج3، ص505 ـ 504.
[19]. تاریخ طبری، ج4، ص306