فرهنگی


ايام ولادت با سعادت اميرالمومنين علي عليه السلام امسال با ايام ارتحال معمار بزرگ ورهبر کبيرانقلاب امام خميني (ره) مقارن گشته است .امامي که مظهر عشق و ارادت به اهل بيت (ع) بود وبه ويژه ارادت و علاقه اي خاص به امام علي (ع) داشت چندانکه اورا همه چيز ميداند: "حضرت امير سلام الله عليه يك نفر نبود همه عالم بود همه چيز بود ".


سيزده سال اقامت امام خميني (ره) در نجف اشرف فرصت مغتنمي بود تا جرعه نوش زلال معرفت همه عالم گردد.آري در تمام مدت حضور در نجف به غير از ايام بيماري شديد هر روز وبه صورت منظم به بارگاه آن حضرت مشرف شده وزيارت مي نمود.يکي از نزديکان ايشان مي گويد: امام خمینی رحمه الله از روزی که وارد نجف شدند تا روزی که از نجف مهاجرت کردند، هر شب، سه ساعت پس از غروب آفتاب ـ در تابستان و زمستان ـ به حرم حضرت علی علیه السلام مشرف می شد.

این برنامه هرگز ترک نمی شد؛ حتی یک سال در عراق کودتایی به وقوع پیوست و حکومت نظامی اعلام شد، در آن شب هم زیارت امام ترک نشد شهید حاج آقا مصطفی می گفت::.

در آن شب متوجه شدیم که امام داخل اتاق نیست. جاهای دیگر ساختمان را گشتیم، ولی امام را نیافتیم تا اینکه رفتیم پشت بام، ملاحظه کردیم که امام رو به حرم مطهر ایستاده و زیارت نامه می خواند.

تشرف امام خمینی رحمه الله به حرم مطهر امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با آداب خاصی صورت می گرفت که شایان توجه است؛ امام با کمال ادب و متانت، اذن دخول می خواند.از طرف پایین پا، وارد حرم می شد، مقید بود که از بالای سر مطهر حضرت امیر علیه السلام عبور نکند.

هنگامی که مقابل ضریح مطهر می رسید، زیارت امین اللّه  یا زیارت دیگری را با نهایت اخلاص می خواند، دوباره به طرف پایین پا برمی گشت و در گوشه ای می نشست، زیارت و دعا می خواند.سپس دو رکعت نماز می خواند، آن گاه با ادب خاصی حرم را ترک می گفت .

در آستانه ارتحال ملکوتي بنيانگذار جمهوري اسلامي که با قيامش روحي دوباره به اسلام و  عزت واعتبار شيعه را اعتلا بخشيد ،بي مناسبت نيست که توصيف امام متقين علي (ع) را از زبان آن پير فرزانه مرور کنيم که :خوش تر آن باشد که سر دلبران    گفته آيد در حديث ديگران

اميرالمومنين علي (ع) از نگاه امام خميني (ره)

نمونه اي از حكومت اسلامي
از اول مسلمين و اسلام گرفتار هواهاي نفسانيه بوده اند و اين گرفتاري ها كه ما الان داريم سرچشمه اش همان هواهاي نفساني بود كه بعد از رسول اكرم (ص ) به واسطه آن هواها نگذاشتند كه حكومت حق تشكيل بشود اگر گذاشته بودند كه حكومتي كه اسلام مي خواهد حاكمي را كه خداي تبارك و تعالي امر به تعيينش فرموده است رسول اكرم (ص ) تعيين فرمود اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد حكومت حكومت اسلامي باشد حاكم حاكم منتخب منصوب من قبل الله تعالي باشد آن وقت مردم مي فهميدند كه اسلام چيست و معني حكومت اسلامي چيست مع الاسف بعد از رسول الله (ص ) منحرف كردند مردم را از آن چيزي كه پيغمبر امر فرموده بود و اتكا به انحراف در زمان خود هم نبود بلكه زمينه فراهم كردند از براي اين كه تا آخر نشود يك حكومت اسلامي تشكيل بشود(1 )
حكومت اميرمومنان درس عبرتي براي اسلام و مسلمين
قضيه معاويه از چيزهايي بود كه بادست سابقين آن مشايخ سابق اين زحمت براي مسلمين و اسلام پيش آمد و از اين اختلاف داخلي كه بدتر از هر نحو اختلافي بود پيش آمد و حضرت امير(ع ) مبتلا شد به اين اساسي كه آنها درست كرده بودند و بعد از ايشان هم حكومت از صورت اسلامي به كلي خارج شد و به صورت ملك الملوكي يا شاهنشاهي بيرون آمد و تا آخر هم تا حالا هم اسلام به خودش يك حكومت اسلامي مگر يك چند صباحي كه حضرت امير سلام الله عليه بعد از رسول الله و بعد از آن حرف ها متصدي امر شدند نديدند آن هم با آن همه گرفتاريهايي كه پيدا كرد گرفتاري جنگ جمل گرفتاري صفين گرفتاري جنگ خوارج آن همه گرفتاريها كه بود معذلك اين چند صباحي كه حضرت امير سلام الله عليه حكومت كردند و برنامه حكومتي خودشان را تعيين كردند همين چند صباح هم براي مسلمين و براي اسلام يك درس عبرتي شد يك مطلبي شد كه فهميدند كه اسلام يعني چه تا اندازه اي همين چند صباح اگر گذاشته بودند كه در پناه حكومت اسلامي و در پناه اسلام حكومت تشكيل بشود و مردم در پناه حكومت اسلامي باشند اين همه گرفتاري هائي كه از براي ماها الان هم پيش آمده اينها هم شايد پيش نمي آمد حاكمي كه از طرف خداي تبارك و تعالي تعيين شد از براي امت آن شخصي بود كه وقتي كه به حكومت رسيد وقتي كه با او جمع شدند و بيعت كردند بعد از آن خرابكاري هائي كه شده بود تا آن روز و بعد از آن مصيبت هائي كه براي اسلام پيش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقي مانده است آن شخصي بود كه وقتي به حكومت رسيد در حال حكومتش زندگيش از جميع زندگي امثال ماها و شماها طلاب علوم دينيه يا امثال اين بقال ها و اين كاسب ها زندگي او پست تر بود يك تكه نان جو بود كه در آخر عمر مباركشان از قراري كه گفته شده است از بس خشك بود حضرت با دستشان نمي توانستند بشكنند با زانو مي شكستند آن نان را با آب تناول مي كردند اين حكومت اسلام بود مي فرمود كه به طوري كه نقل شده من مي ترسم كه در يكي از حوالي مملكت من يك وقت يك گرسنه اي باشد يك وقت باشد كه گرسنه در كار باشد چطور من بخوابم سير و رعيت من يك نفرشان ولو در بعضي از اجزا مملكت اينها گرسنه باشند. (2 )


حكومت مولا علي (ع ) جشن بسط عدالت
بالاترين مصيبتي كه بر اسلام وارد شد همين مصيبت سلب حكومت از حضرت امير سلام الله عليه بود و عزاي او از عزاي كربلا بالاتر بود مصيبت وارده بر اميرالمومنين و بر اسلام بالاتر است از آن مصيبتي كه بر سيدالشهدا سلام الله عليه وارد شد اعظم مصيبت ها اين مصيبت است كه نگذاشتند بفهمند مردم اسلام يعني چه اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگي مي كند الان هم مبهم است الان هم نمي دانند مردم كه معني اسلام چيست حكومت اسلامي چيست اسلام چه مي خواسته بكند چه برنامه اي اسلام داشته است در حكومتش اين 5 سال حكومت اين با همه گرفتاري هايي كه بوده است و با همه زحمت هايي كه از براي حضرت امير فراهم شد سلبش عزاي بزرگ است و همين 5 ساله و 6 ساله مسلمين تا به آخر بايد برايش جشن بگيرند جشن براي عدالت جشن براي بسط عدالت جشن براي حكومتي كه اگر چنانچه در يك طرف از مملكتش در يك جايي از مملكتش براي يك معاهد يك زن معاهد يك زحمت كش بيايد يك خلخال از او از پاي او در آورد حضرت اين حاكم اين رئيس ملت آرزوي مرگ مي كند كه مرگ براي من مثلا بالاتر از اين است كه در مملكت من يك نفر زني كه معاهد هست خلخال را از پايش در آورند اين حكومت حكومتي است كه در رفتنش مردم بايد به عزا و سوگواري بنشينند و براي همين 5 سال و 5 روز حكومتش بايد جشن بگيرند جشن براي عدالت جشن براي خدا جشن براي اين كه اين حاكم حامي است كه با ملت يكرنگ است بلكه سطحش پايين تر است در زندگي و سطح روحيش بالاتر از همه آفاق است و سطح زندگيش پايين تر است از همه ملت. (3 )


حكومت عقل حكومت عدل و ايمان است
« ان الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوي لهم » اين ميزان است هر كس كه ملاحظه كرد كه در تمتعاتش در اكل و استفاده ها و لذائذش به افق حيواني نزديك است يعني مي خورد و لذت مي برد بدون اينكه تفكر كند كه از چه راهي بايد باشد حيوان ديگر فكر اين نيست كه حلال است يا حرام است فكر اين نيست كه امت در گرفتاري هستند يا نيستند. آنهايي كه بدون اين تفكر بدون يك قانوني بدون قانون اسلامي تمتع مي كنند و مي خورند اينها اكلشان اكل حيواني است و النار مثوي لهم در روايتي است كه از براي كافر هفت تا معا است و از براي مومن معا واحد است مومن يك معا بيشتر ندارد و آن معا قانون است شكمش را ساير لذائذش را تطبيق مي كند با قانون اسلام تخلف از قانون اسلام نمي كند اما آن كسي كه مومن نيست از راه شهوت مي خورد بدون اين كه تطبيق با قانون بكند اين يك معا از راه غضب مي خورد بدون اينكه تطبيق كند با قانون اين هم يك معا از روي هواي نفس مي خورد اين هم يك معا مزدوج است بين هواي نفس و لذت و شهوت بين هواي نفس و غضب بين غضب و هواي نفس اين هم سه تا اين شش تا مزدوج است از هر سه هواي نفس و غضب و شهوت مزدوج شده و از راه اينها اكل كرد اين هفت تا هفت معا دارد مومن بيش از يك معا ندارد و آن معائش از راه قانون است اسلام هر چه فرموده است همان يك راه است اين جور نيست كه به غضب خودش به شهوت همه اينها به دست مومن ايمان آوردند همه قوا تابع قوه عقل شدند و عقل هم تابع شرع است براي يك همچنين حكومتي كه حكومت عقل است حكومت عدل است حكومت ايمان است حكومت الهي است در رفتنش عزا لازم است و در برقراريش براي همان چند سال حكومت حضرت امير مسلمين بايد جشن بگيرند. (4 )

شخصيت حضرت امير(ع) نمونه اي كامل براي حاكم اسلامي
روز عيد غدير روزي است كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وظيفه حكومت را معين فرمود و الگوي حكومت اسلامي را تا آخر تعيين فرمود و حكومت اسلام نمونه اش عبارت است از يك همچو شخصيتي كه در همه جهات مهذب بر همه جهات معجزه است و البته پيغمبر اكرم اين را مي دانستند كه به تمام معنا كسي مثل حضرت امير سلام الله عليه نمي تواند باشد لكن نمونه را كه بايد نزديك به يك همچو وضعي باشد از حكومت ها تا آخر تعيين فرمودند چنانچه حضرت امير خودش هم برنامه اش را در آن عهدنامه مالك اشتر بيان فرموده است كه حكومت و آن اشخاصي كه از طرف ايشان حاكم بر بلاد بودند تكليفشان در اين جهات چه هست. به حسب آن تعيين رسول اكرم الگوي خلافت را و برنامه حضرت كيفيت ولايت ولات بر افراد را آنطور كه بيان فرموده اند تمام اين حكومت ها كه سر كار آمده اند تا حالا از بعد از حضرت امير و يك چند روزي هم امام حسن سلام الله عليه تمام حكومتهايي كه تا حالا سر كار آمده اند چه حكومت هايي باشد كه تا حدودي مثلا اگر هم كه چيزي پيدا بشود تا حدودي مودب به آداب حكومتها بوده است و آن الگوي رسول الله بوده است و چه اينهائي كه اصلا نبوده اند هيچ كدام اين حكومت ها لياقت حكومت نداشته اند و خود حضرت امير سلام الله عليه قيام كردند بر ضد معاويه در صورتي كه معاويه هم تشرف به اسلام داشت و كارهاي اسلامي را مي كرد و شايد اعتقادات اسلامي هم داشته است شايد شايد هم نه. معذالك حتي آنهايي كه حضرت امير را به خيال خودشان نصيحت مي كردند كه شما يك مدتي معاويه را بگذاريد در حكومت شما باشد و بعد كه پايه حكومت شما قوي شد آن وقت او را رد مي كند به هيچ يك از آن حرف ها اعتنا نكردند و حجتشان هم اين بود كه يك نفر آدمي كه بر خلاف موازين الهي رفتار مي كند و ظلم را در بلاد راه مي اندازد من حتي براي يك آن هم نمي توانم كه او را حاكمش قرار بدهم بلكه اگر حاكمش قرار مي دادند اين حجت مي شد بر اينكه مي شود يك فاسقي هم از طرف ولي امر حاكم باشد و حضرت امير مضايقه كردند از اينكه حتي اگر مصالحي هم آنوقت مثلا بود كه اگر پايشان محكم مي شد ممكن بود مثلا معاويه مي شد ممكن بود مثلا معاويه را كنار بزنند معذلك براي خودشان اجازه نمي ديدند كه معاويه را حتي يك روز درسلطنت خودش باقي بگذارند و اين حجتي است بر ماها كه اگر بتوانيم بايد اين حكومت هايي كه حكومت جور است كنار بزنيم و اگر چنانچه خداي نخواسته نتوانيم رضايت بر حكومت آنها ولو يك روز ولو يك ساعت اين رضايت بر ظلم است رضايت بر تعدي است رضايت بر غارتگري مال مردم است و هيچ مسلمي حق ندارد كه رضايت بدهد به حكومت ظالمي ولو يك ساعت و همه ما مكلفيم كه اين حكومت هايي كه روي كار آمده اند و بر خلاف موازين الهي و موازين قانوني (حتي قانوني خودشان) هستند همه ما مكلفيم كه با آنها مبارزه بكنيم هر كس به هر مقدار كه مي تواند بايد با اينها معارضه و مبارزه بكند و هيچ عذري پذيرفته نيست. (5)


دلسوزي و همدردي حضرت امير(ع) براي مردم
شب ها به طوري كه نقل شده است دور مي گرديدند تنها و بر دوش مباركشان غذا حمل مي كردند دور خانه ها به اشخاصي كه يتيم بودند فقير بودند چه بودند تقسيم مي كردند و اين معلوم نبود الا بعد از اينكه فوت شدند شهادتشان شهيد شدند آنوقت معلوم شد. و در طوري كه نقل كردند در يكي از منازل كه رفتند چند تا بچه كوچك در آن منزل بود بعد از اينكه گريه مي كردند بچه ها گرسنه بودند بعد از اينكه رفتند و خودشان غذا دادند به آنها بعد چه كردند بعد حضرت شروع كرد براي آنها يك يك كاري كرد كه اينها را بخنداند حتي مثل اينكه مثلا صداي شتر كرد گفت من آمدم اينجا اينها گريه مي كردند دلم مي خواهد حالا كه مي روم اينها خندان باشند در زندگي روزمره اش با مردم همچو بود كه شنيده بود كه در يك لشگري كه از معاويه ظاهرا آمده بود. در يك جائي يك خلخالي را از پاي يك زن يهودي در قلمرو امارت ايشان و خلافت ايشان يك خلخالي را از پاي يك زن يهودي بيرون آوردند همچو ناراحت مي شود كه مي فرمايد كه اگر انسان (قريب به اين معنا) بميرد اين كارش عيبي نيست نبايد اشكال گيري كنند. بين خودشان رحيم دوست و رفيق به طوري كه هيچ رعبي در آن محيط نبوده است اگر يك كسي وارد مي شد بر آن همچو نبود كه حشمتي داشته باشد بترسد ترس توي كار نبوده است عدل بوده است. در حكومت عدل هر كسي بايد از خودش بايد بترسد اينكه نبايد تخلف كند والا از سرباز مملكت عدل از ارتش مملكت عدل از شهرباني مملكت عدل هيچ ترس نيست براي اينكه همه با محبت با مردم رفتار مي كنند. همين حضرت امير سلام الله عليه كه رفتارش با داخله اينطور بود و مثل يك نفر عمله گاهي كار مي كرد خودش همان وقتي كه بيعت كردند با آن آن اسباب كارش را برداشت و رفت يك قناتي را داشت خودش مي كند بعد هم كه آب داد وقفش كرد اين آدم كه وضعش اينطور بود وقتي در مقابل دشمن مي ايستاد فرياد كه مي كرد دل ها را چه مي كرد شمشير را كه مي كشيد از اينور وقتي (مي گويند كه ضربات علي يكي بوده) اينرو كه مي زد و نيم پاره مي شد از اينور هم مي زد دو تا مي شدند شدت داشتند در مقابل آنها. (6)


ايمان انسان را قدرتمند مي كند
آن چيزي كه از شما پاسدارها و ساير رفقاي خودتان و همه پاسدارهاي ايران من توقع دارم اين است كه آن جهات لطيف اسلامي را حفظ كنيد انسان اگر چنانچه آن جهت روحانيت اسلام را آن جهت معنويت اسلام را حفظ بكند يك آدم مي شود صد تا يك آدم مي شود هزار تا مالك اشتر يك نفر نبود مالك اشتر يك آدمي بود كه يك لشكر بود و بيشتر.
حضرت امير سلام الله عليه يك نفر نبود همه عالم بود همه چيز بود روي آخر جهات معنويت و واقعيتي كه داشت. انسان مادامي كه توجهش به همين ماديات دنيا و جهات پائين است يك نفر است آن هم يك نفر حيوان. ما با حيوانات در اين معنا شركت داريم كه همه مي خوريم و مي خوابيم اين كارهاي حيواني را مي كنيم آني كه امتياز مي دهد شما را و همه ما را از حيوانات آن معاني است كه در انسان موجود است بالقوه موجود است و بايد بالفعل بشود آن حظ الهي و روحاني است كه در انسان موجود است و بايد رشد بدهد. اگر چنانچه آن حظ معنوي را رشد داديد يكي تان يك فوج مي شويد يك نفر ديگر نيستيد يكي مي شود. يك موجود مي شود موجودات يك قطره مي شود دريا. (7)


شيوه سرداران اسلام
وحدت كلمه و اسلامي بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن كسي كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند نه اين از او بترسد نه او توقع داشته باشد كه اين از او بترسد. اسلام اينطوري است. حضرت امير سلام الله عليه كه خليفه مسلمين بود خليفه يك مملكتي كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر آفريقا كذا كذا يك مقدار هم از اروپا اين خليفه الهي وقتي توي جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته ايم با هم اين هم زير پايش نبود همين بود كه يك پوست داشتند به حسب نقل. يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مي خوابيدند و روز روي همين پوست علوفه شترش را مي ريخت. پيغمبر هم همين شيوه را داشت. اسلام اين است آن كه ما مي خواهيم اين است. البته هيچ كسي قدرت ندارد مثل او باشد اما ما مي خواهيم يك خرده نزديك يك بوئي از اسلام بيايد در ايران. ما مي خواهيم اينطور بشود كه وقتي رئيس يك مملكتي فرض كنيد رئيس جمهور نخست وزيرش توي جمعيت مي آيد همچو امتيازي نباشد كه مردم كنار بروند آي آه واه بشود. زمان رژيم سابق اگر مي خواست اين شخص از يك خياباني عبور كند سازمان امنيت و مامورها قبل از اينكه بيايد دو روز سه روز قبل اين جاها را همه را تحت نظر مي گرفتند خانه ها را اين خانه ها را خالي مي كردند از مردم تحت نظر مي گرفتند كه ايشان مي خواهد يك عبوري از اينجا بكند. چرا براي اينكه خودش خائن بود و خائن مي ترسد. خيانت به مملكت كرده بود وخائن خائف است از خودش مي ترسد مي ترسد بكشندش. اما مالك اشتر هم اينطوري بود توي مردم بودند حضرت امير تو مردم بود با مردم بود پيغمبر اكرم توي مسجد به حسب نقل وقتي نشسته بودند با اصحابشان يك عربي كه از خارج مي آمد نمي شناخت اينها كدام يكي پيغمبرند كدام يكي ديگران هستند. مي پرسيد كه: كدام يكي تان هستيد پيغمبر كدام ها هستيد وضع اينطور بود كه دور مي نشستند يك صدري يك ذيلي نبود دور هم مي نشستند وقتي يك كسي مي آمد خوب اينها كه دور هم نشسته اند كدام يكي شان هستند. وضع حكومت اسلام اين است. (8)


نمونه هايي از ساده زيستي حضرت امير(ع)
زندگي ساده
پيغمبر وقتي كه از دنيا رفت هيچ چيز نداشت. اين هم آن حاكم دوم كه ديگر توسعه حكومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود تقريبا آن هم آن حاكم كه زندگيش يك پوست داشت آنجا شب ها روي آن دو تايي زن و شوهر مي خوابيدند كه حضرت امير باشد و فاطمه زهرا سلام الله عليها و روزها علف شتر را روي آن مي ريختند كه علف بخورد آن اين بارگاه تخت و بارگاه اعليحضرت سلطان بود كار مي كرد مثل ساير عمله ها كار مي كرد نداشت اين جايي را آدم و دستگاه نداشت نه اينكه كار مي كرد كه جمع بكند كار مي كرد و وقف مي كرد همان روزي كه با او بيعت كردند بيل و كلنگش را برداشت و رفت سراغ كاري كه انجام مي داد آنجا يك چشمه اي را مي خواست حفر كند خودش با دست خودش حفر كرد وقتي در آمد تبريكش كو گفت كه اين تبريك را براي ورثه بگو بياور قلم و كاغذ و قلم و كاغذ آوردند همان وقت وقف كرد براي يك جهتي آن هم زندگي و خوراكش كه از نان و جو نگذشت بالاتر نبود آن هم چند تا لقمه بود ما يك همچنين حاكمي دنبال اين مي گرديم پيدا نمي كنيم البته خود ايشان هم فرموده كه «خوب شما طاقت نداريد اينقدر. لكن تقوا داشته باشيد». (9)
كار كردن مثل ديگران
اسلام اگر خدا بخواهد انشاالله با خواست خدا در خارج تحقق پيدا كند ولو به يك وجود كوچكي نازلي غير از اين مسائل است كه اينها خيال مي كنند غير از اين مطالبي است كه مردم خيال مي كنند و اينهائي كه خيال مي كنند كه ما اسلام را مي فهميم غير از اين مسائل است. اگر اسلام پيدا بشود اسلام آن است كه همان روزي كه بيعت كردند با حضرت امير سلام الله عليه همان روز (در تاريخ هست) كه بيعت كردند بيعتي كه طول و عرض مملكتش آنقدر بود كه عرض كردم بيعت تمام شد بيل و كلنگش را برداشت رفت يك چشمه اي بود كه مشغول بود براي كندنش رفت آنجا براي سر كارش كارگر بود. حالا چشمه در آمد مي گويند كه چشمه هم وقتي كه كلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بيرون آمد. يك كسي گفت خوب است گفت كه اين ورثه را چيز بده. بعد آن را وقفش كرد يك همچو سردارهائي اسلام داشته است. يك همچو لشگري اسلام داشته كه جنگ وقتي كه مي كردند (تاريخ هست اين) گرسنه بودند اين جهازات جنگي در كار نبود. هر چند نفرشان يك دانه شمشير و هر چند نفرشان يك دانه شتر داشتند اين حرف ها نبود كه خيال كنيد كه حالا ساز و برگ چيز. يك دانه خرما گير اين مي آمد مي گذارد دهانش همان شيريني اش كه به دهانش مي رسيد در مي آورد مي داد به رفيقش آن بگذارد دهانش مي داد رفيقش آن مي داد رفيقش تا آن آخر. اينطور اسلام را اينها نگه داشتند و حالا ما بايد نگه داريم اين اسلام را اسلام خيلي عزيز است. (10)

 

پاورقي:

1 ـ صحيفه نور جلد 1 ـ صفحه 1165
2 ـ صحيفه نور جلد 1 ـ صفحه 2165
3 ـ صحيفه نور جلد 1 ـ صفحه 3166
4 ـ صحيفه نور جلد 1 ـ صفحه 4167
5 ـ صحيفه نور جلد 3 ـ صفحه 5197
6 ـ صحيفه نور جلد 5 ـ صفحه 6225
7 ـ صحيفه نور جلد 6 ـ صفحه 7265
8 ـ صحيفه نور جلد 8 ـ صفحه 818
9 ـ صحيفه نور جلد 3 ـ صفحه 969
10 ـ صحيفه نور جلد 8 ـ صفحه 1019

 

 


صبح جمعه دهم رجب سال 195 هجرى  در راهبرى عاشقان ولایت گشوده مى شود، حیاتى سراسر بخشش و كرامت، جهان را در بر مى گیرد.

امامت اقیانوس مواج نور است در بستر حیات، امتداد انوار هدایت الهى است بر گستره وجود و جوادالائمّه (علیه السلام) این جوانترین امام هادى امت محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) اكنون پا به عرصه وجود مى نهد تاآستان شریفش پناهى باشد براى عاشقان ولایت.


حضرت رضا (علیه السلام) در سخنان كوتاهى خطاب به شیعیان پس از ولادت فرزندشان مى فرمایند: «خداوند فرزندى نصیبم كرد كه همچون موسى بن عمران شكافنده دریاهاست ومادرش بسان مادر عیسى پاك و مقدس است ولى او به ظلم كشته مى شود بطوریكه فرشتگان آسمان بر او مى گریند و خداوند بر دشمن او و هر كس كه به او ستم نماید، غضب مى كند وبه عذابى دردناك گرفتار مى سازد.

امام محمد تقى، ملقب به جواد الائمه (علیه السلام) در ماه رجب (یا رمضان) سال 195 هـ.ق زاده شد. پدرش امام رضا(علیه السلام)  بود و مادرش سبیكه نام داشت و او را خیزران نیز مى گفتند و به ریحانه ملقب بود. گفته اند او از خاندان ماریه قبطیه، همسر رسول اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) بوده است.

مشهورترین القاب امام نهم، تقى و جواد است و القاب دیگرى چون زكىّ، مرتضى، مختار و … براى آن حضرت گفته اند. كنیه حضرت ابوجعفر بوده است كه در نقل ها از او به ابوجعفر ثانى یاد مى شود تا با امام ابوجعفر الباقر اشتباه نشود.

ایشان تنها فرزند ذكور امام رضا(ع) بود و اولین امام از ائمه بود كه در خردسالى (تقریباً هشت سالگى) متصدى شؤون امامت گردید و مسئولیت هاى رهبرى را به عهده گرفت

امام رضا (علیه السلام) قبل از شهادتش بارها به امامت امام جواد (علیه السلام) تصریح  فرمودند و براى رفع تردید برخى از شیعیان به جریان نبوت عیسى اشاره مى كردند كه سن او زمانى كه به نبوت رسید كمتر از سن فرزند من بوده است. تردیدى كه پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) بوجود آمد، موجب شد كه برخى از شیعیان به دنبال عبدالله بن موسى، برادر امام رضا (علیه السلام) بروند. اما آنان حاضر نبودند بى دلیل امامت وى را بپذیرند، لذا گروهى نزد عبدالله گرد آمده پرسش هایى مطرح كردند و هنگامى كه وى را در پاسخگویى ناتوان دیدند، او را ترك كردند. البته بیشتر شیعیان به خاطر نصوصى كه از ائمه پیشین در دست داشتند و روایاتى كه از رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) رسیده بود، امامت حضرت جواد (علیه السلام) را پذیرفتند و در این باره تردید نداشتند. هر چند با توجه به كمى سن آن حضرت، ضرورت تحقیق و بررسى بیشتر مطرح بود و لذا در موارد مختلف شیعیان جز افراد نادرى، امامت آن بزرگوار را پذیرفتند.

در این باره نقل شده كه پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) ، شیعیان بغداد در مجلسى گرد آمدند تا مسأله جانشینى را حل كنند. یونس بن عبدالرحمن كه از شیعیان قابل اعتماد امام رضا (علیه السلام) بود گفت: تا این فرزند امام جواد (علیه السلام) بزرگ شود چه باید بكنیم؟ ریّان بن صلت برخاست و گلوى او را گرفت و گفت: تو در ظاهر ایمانت را به ما نشان مى دهى، اما در باطن تردیدى دارى؟ اگر امامت از طرف خدا باشد، حتى اگر او یك روزه باشد به منزله شیخ (مرد بزرگ سال) است و اگر از طرف خدا نباشد، حتى اگر هزار سال داشته باشد،

همچون سایر مردم است. زمینه سازى براى امامت حضرت جواد (علیه السلام) ظاهراً از زمان امام صادق (علیه السلام) آغاز شده بود. ابو بصیر از اصحاب امام صادق (علیه السلام) مى گوید: بر آن حضرت وارد شدم در حالى كه پسر پنج ساله اى دست مرا گرفته بود پس امام فرمود: چگونه خواهید بود زمانى كه همانند این پسر حجت خدا بر شما گردد.

امام رضا (علیه السلام) نیز گاه، شیعیان را به این مسأله مهم توجه داده است: از ابو نصر بزنطى نقل شده است كه:من و صفوان ابن یمینى بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدیم در حالى كه ابو جعفر, امام جواد (علیه السلام) كه سه سال سن داشت، ایستاده بود، ما عرض كردیم: فدایت گردیم، اگر پناه بر خدا، اتفاقى بیفتد، بعد از شما چه كسى امام است؟ حضرت فرمود: همین پسرم و با دست به ابو جعفر (علیه السلام) اشاره كرد. ما عرض كردیم: با اینكه او در این سن و سال است؟ حضرت فرمود: آرى در همین سن، خداى تبارك و تعالى به حضرت عیسى با این كه دو ساله بود احتجاج فرمود

امام جواد و مأمون

مأمون بزرگترین و مهم ترین خلیفه عباسى و داناترین و دوراندیش ترین و در عین حال مكارترین و دو روترین آنان بوده است. مأمون كوششهاى متعددى براى كسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه امامى، چه در زمان امام رضا و چه در زمان امام جواد بكار بست. او پس از آنكه به اشتباه گذشتگانش در رفتار با اهل بیت(علیهم السلام)پى برد، تلاش كرد به روشى نو و در نوع خود بىنظیر، كه در پس آن نیرنگ و توطئه اى بزرگتر نهفته بود رفتار كند. از این رو باگرد آوردن علما واهل گفتگو، در صدد بود امام را در خصوص بزرگترین مدعاى او و پدرانش مبنى بر داشتن علم خاص به علوم و آثار پیامبر اكرم شكست دهد. هدفش این بود كه با شكست دادن امام رضا (علیه السلام) در مسأله امامت، مذهب تشیع سقوط كند وبراى همیشه خورشید شیعه و امامان شیعه خاموش گردد. تا بدین ترتیب بزرگترین مانع حكومت حاكمان غاصب و ستمگر بنى العباس از میان برداشته شود هدف مأمون از واگذارى ولایتعهدى به امام رضا (علیه السلام) این بود كه قداست معنوى امام نزد مردم كاسته شود و مردم ببینند امام زاهد نیست وبه مقامات دنیوى علاقمند است. بعد از به شهادت رساندن امام رضا (علیه السلام) مأمون همین شیوه را در خصوص امام جواد (علیه السلام) نیز به مورد اجرا گذاشت. خصوصاً با توجه به اینكه سن امام جواد (علیه السلام) كم بود، علاقه مأمون براى این كار بیشتر شد، تا بدین طریق عقاید شیعه را از بین ببرد. و حتى اینكه مأمون دخترش را به نكاح امام جواد (علیه السلام) در آورد نیز در ادامه همین اهداف بود. چنانچه محمد بن ریان مى گوید: مأمون براى نیرنگ زدن به ابو جعفر به هر مكر و حیله اى دست زد و چون عاجز گشت دخترش را به نكاح او در آورد مأمون امام جواد (علیه السلام) را از مدینه به بغداد آورد تا او را از نزدیك كنترل كند و با ترتیب دادن جلسات مناظره و گفتگو قصد داشت ادعاى علم الهى داشتن او را باطل كند. از این رو یحیى بن اكثم را كه قاضى القضات عباسیان بود مأمور كرد چند مسأله مشكل فقهى و كلامى طرح كند و بدین وسیله امام (علیه السلام) را شكست دهد. مجلسى ترتیب دادند و امام را كه نُه سال بیشتر از عمرش نمى گذشت در مقابل یحیى نشاندند و یحیى به مأمون گفت: آیا اجازه مى دهید از ابى جعفر مسأله اى بپرسم؟ مأمون گفت: از خود او اجازه بطلب. یحیى رو به امام كرده گفت: فدایت گردم، آیا اجازه مى دهید مسأله اى سؤال كنم. امام (علیه السلام) فرمود: بپرس. یحیى پرسید: چه مى گویى در مورد شخصى كه در حال احرام شكارى را بكشد؟

امام جواد (علیه السلام) فرمود: آیا در حِل (خارج از محدوده حرم) كشته یا در حرم؟ عالم به حكم حرمت صید در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً كشته یا به خطا؟ شخص محرم آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا كبیر؟ براى اولین بار چنین كارى كرده یا براى چندمین بار؟ شكار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات كوچك بوده یا بزرگ؟ در شب شكار كرده یا روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟!….

یحیى متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهره اش آشكار گردید و زبانش به لكنت افتاد. چرا كه امام (علیه السلام) شقوقى بیان فرموده بود كه یحیى قبلاً به آنها وقوف نداشت. پس از آنكه مردم پراكنده شدند مأمون از امام جواد (علیه السلام) خواست تا پاسخ فروض مسأله را بدهد، امام (علیه السلام) به تك تك آنها پاسخ گفت. آنگاه مأمون از امام (علیه السلام) خواست تا او سؤالى از یحیى بكند. حضرت سؤالى مطرح فرمود، یحیى از پاسخ عاجز ماند و از امام خواست كه خود پاسخ دهد و امام پاسخ آن را بیان فرمود.

 

از سخنان امام جواد (علیه السلام)

امام جواد (علیه السلام) فرمود: كسى كه بر مركب صبر بنشیند به مقصد پیروزى خواهد رسید. و هر كس كار زشتى را نیكو شمارد در آن شریك است.

و فرمود: روز اجراى عدالت درباره ظالم سخت تر است از روز ستمكارى ظالم بر مظلوم و فرمود: ستمكار و كمك كننده به او و راضى به عمل او شریك یكدیگرند.)

و از سخنان اوست كه فرمود: نعمت خداوند، بر بنده هنگامى فراوان شود كه كمك بسیار بر مردم كند. و نیكوكاران بیش از نیازمندان به انجام كار نیك نیاز دارند.

و نیز فرمود: كسى كه گوش جان به سخن گوینده اى دهد، مثل آن است كه او را بندگى كرده است، پس اگر گوینده از خدا بگوید، بندگى خدا كرده و اگر از شیطان بگوید، بندگى شیطان كرده است.

و فرمود سه چیز است كه انسان را به رضوان خداوند تعالى مى رساند: استغفار زیاد، خوشرویى و خوش برخوردى با مردم و زیاد صدقه دادن.و نیز فرمود: سه چیز در هر كس باشد پشیمان نمى شود: اجتناب از عجله، مشورت با خِبره و توكل به پروردگار در هنگام تصمیم بر كار و فرمود : هر كس بدون دانش وآگاهى دست به كارى بزند فساد كارش بیش از اصلاح باشد.

شخصى از امام جواد (علیه السلام) تقاضا كرد او را در جمله اى كوتاه نصیحتى جامع فرماید. امام فرمود: خود را از كارهایى كه موجب ننگ در دنیا و عذاب در آخرت مى شود حفظ كن.

و فرمود: مؤمن به سه خصلت نیازمند است: توفیق الهى، پندپذیرى از خویش و پذیرش از كسى كه پندش مى دهد. نیازها با امید برآورده مى شوند وبا قضایى الهى فرود مى آیند و تندرستى بهترین بخشش الهى است.و نیز فرمود: تأخیر در توبه, فریب خوردگى است وتعلل بسیار، سرگردانى در پى دارد و بهانه آوردن در برابر خدا، هلاكت به دنبال دارد و پافشارى بر گناه, تحقق مكر خداوندى در مورد خویش است و تنها زیانكارانند كه مكر خداوندى را در مورد خویش محقق مى بینند.


به مناسبت بیست و سومین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) همایشی با عنوان آرمانهای امام خمینی از تحقق تا تداوم در دانشگاه علوم پزشکی مشهد برگزار می شود .

 

 

                            ادامه خبر...


تیم قرآنی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد ،  اعزامی به مرحله نهایی هفدهمین جشنواره قرآنی دانشگاه های علوم پزشکی کشور موفق به کسب مقام های برتر شد.


 

 

به گزارش وب دا و بر اساس اعلام مدیریت فرهنگی دانشگاه،نرجس سالخورده مقدم دانشجوی رشته پزشکی موفق به کسب مقام اول حفظ 5 جزء، محمد اعتمادی دانشجوی رشته پزشکی موفق به کسب مقام اول حفظ 10 جزء، مجتبی شیخانی دانشجوی رشته داروسازی موفق به کسب مقام سوم حفظ کل، الهه فخرایی دانشجوی رشته پرستاری موفق به کسب مقام چهارم حفظ 10 جزء، سید مجتبی میرجلیلی دانشجوی رشته رادیولوژی موفق به کسب مقام چهارم  تفسیر، سید احمد علوی دانشجوی رشته پرستاری موفق به کسب مقام چهارم ترتیل و ابوالفضل موسی زاده دانشجوی رشته رادیولوژی موفق به کسب مقام پنجم رشته ترتیل گردیدند.

لازم به ذکر است این مسابقات سوم لغایت پنجم خرداد ماه در دانشگاه علوم پزشکی همدان برگزار شد.


نخستین مرکز تحقیقات طب اسلامی شرق کشور در دانشگاه علوم پزشکی مشهد راه اندازی شد .

 

اطلاعات تماس سامانه خبری وب دا

Image
آدرس: مشهد، خیابان دانشگاه، ساختمان قرشی
کد پستی :۹۱۷۷۸۹۹۱۹۱
نمابر: ۳۸۴۳۶۸۲۷ ۰۵۱
رایانامه :webda@mums.ac.ir
سامانه پیام کوتاه: ۳۰۰۰۲۱۹۱
Image
Image
Image
Image
Image
Image
Image