دپارتمان علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی مشهد، به ابتکار پروفسور گرجی، استاد مشترک دانشگاه علوم پزشکی مشهد و مونستر آلمان در سال 95 راهاندازی شد. در این دپارتمان که شاید مهمترین بخش مطالعات و تحقیقات جمعی دانشگاه نیز باشد، فعالیتهای متنوعی در دست برنامهریزی و اجراست.
دکتر علی گرجی، علاوه بر استادی دو دانشگاه ایرانی و آلمانی، خود از پیشتازان علوم اعصاب، از پایهگذاران مرکز تحقیقات خاتمالانبیا(ص) در تهران و از معدود اعضای انجمن جهانی صرع است و سالهاست در این زمینه با دانشگاههای ایران همکاری دارد.
برای آگاهی از عملکرد، فعالیتها و برنامههای فعلی و آتی این مرکز علمی، با دکتر سجاد سحابنگاه، معاون این دپارتمان و مغز شناس صاحب تحقیق در خصوص سلولهای بنیادی مغز، گفتگو کردم. آنچه در پی میآید حاصل این گفتگوی یک ساعته است که در محل این دپارتمان در طبقهی منهای یک دانشکده پزشکی مشهد انجام شد.
بحث تشکیل دپارتمان کی شروع شد
اساسا فلسفهی تشکیل دپارتمان علوم اعصاب در دانشگاه علوم پزشکی مشهد چه بود؟
بر اساس سیاستگذاریهای وزارت بهداشت و درمان و دانشگاه علوم پزشکی مشهد، مقرر شده بود که کلان منطقهی آموزشی خراسان که شامل هر سه استان خراسان میشد باید به قطب علوم اعصاب تبدیل شود. الزام نیل به چنین هدفی، تأسیس یک بخش مطالعاتی تحقیقاتی بزرگ بود که با پیشنهاد پروفسور گرجی که سابقهی تحقیقات وسیعی در علوم اعصاب در اروپا و ایران دارند و با مشورت و همت خود ایشان و جمعی از فرهیختگان دانشهای مرتبط، میسر شد. از ابتدا هم تصمیم بر این بود که این دپارتمان، جزو مراکز تحقیقاتی مطرح در منطقه باشد و در موضوعات روز دنیا، برنامههای تحقیقاتی و عملیاتی را تدارک ببیند.
برای این بخش چه برنامههایی تدارک دیدید و حالا کجای کار هستید؟
این مرکز در سال 95 تأسیس شده و هنوز دوران نوجوانی را سپری میکند. با وجود این، ما کار را در سه بخش سلولهای بنیادی مغز، مطالعات بالینی و درمانی صرع مقاوم به درمان و مطالعه و تحقیق در خصوص بیماریهای حاد مغز و بخصوص التهاب مغز که تقریبا در تمام اختلالات و مشکلات مغز و اعصاب وجود دارد شروع کردیم و برای این بخشها برنامههایی را نیز تدوین نمودیم.
سلولهای بنیادی مغز در بیوبانک ویژهی دپارتمان
برنامهها به طور مشخص در چه بخشهایی تنظیم و اجرا شده است؟
در قسمت سلولهای بنیادی، از راهاندازی یک بیوبانک شروع کردیم. بیوبانک مغز که بیشتر با محوریت سرطان، سکتهی مغزی و سایر بیماریهای مغز و اعصاب، شکل گرفته، در مهر ماه 95 کلید زده شد. نمونههای مغز بیماران از بخش مطالعات بالینی و نیز از جراحیها، جمعآوری و به بانک منتقل شد. تصمیم گرفته شد که در چهار حیطه کار کنیم. یکی اینکه سلولهای بنیادی مغز را جدا کنیم و ذخیره سازی داشته باشیم. چون این امید در آینده هست که بتوانیم از آنها در درمان بیماریهای مغزی استفاده کنیم. علاوه بر این، بخشی از بیوبانک مغز به نگهداری بافتهای مغزی اختصاص دارد.
مگر مغز هم سلول بنیادی دارد؟
بله. مطالعات جدید نشان داده که در بخشهایی از مغز، سلولهای بنیادی وجود دارند و باید جداسازی شوند. حدس زده میشود که برخی از این قسمتها از دوران جنینی شکل گرفته و باقی ماندهاند. ما میخواهیم مطالعه کنیم که چطور این سلولها قادر به ترمیم بخشهای صدمهدیده یا ضایعهدار هستند و چگونه این کار را میتوانیم انجام دهیم.
بنا بر این مستقیما روی سلولهای مغز انسان کار میکنید؟
بله. بر خلاف بسیاری کشورها که امکان چنین مطالعاتی ندارند ما میتوانیم از سلولهایی که از مغز بیماران نمونهبرداری میکنیم و یا به خاطر ضایعات مغزی، قسمتی از مغز که حاوی سلولهای بنیادی هم ممکن است باشد برداشته میشود و امکان مطالعهی سلولی مغز با نمونههای انسانی را فراهم میکند.
صرع مقاوم به درمان یکی از اولویتهای دپارتمان است
این سلولهای بنیادی چگونه مورد استفاده قرار میگیرند؟
ثابت شده که در اختلالات اضطرابی، فعالیت سلولهای بنیادی دچار اختلال میشود و به خاطر اینکه خود اضطراب یا التهابات مختلف، نورونزایی را متوقف میکنند حافظهای که دچار صدمه شده، نمیتواند ترمیم شود. همچنین روی سلولهایی کار میکنیم که به نظر میرسد عامل ایجاد تومورهای مغزی باشند. وقتی که قسمت آسیبدیده را برمیداریم اگر بتوانیم سلولهای بنیادی را در این قسمت جایگزین کنیم امکان بازسازی قسمت برداشته شده، وجود دارد. البته اینها هنوز در دست مطالعه قرار دارد ولی قدمهای کوچکی برداشته شده و امیدواریم که زمینهها برای کار تحقیقاتی عمیقتر فراهم شود.
گفتید که سلولهای بنیادی، یکی از بخشهای محوری کار دپارتمان است. چه بخشهای دیگری در مطالعات، محوریت دارد؟
یکی دیگر از حیطههای کاری ما، فعالیتهای بالینی در علوم اعصاب است که بخصوص در درمان بیماریهایی مانند صرع مقاوم به درمان، اماس، ایالاس، آلزایمر و پارکینسون در حال مطالعه و تحقیق هستیم. همکاران ما در بخشهای مختلف این تحقیقات را به صورت جدی شروع کردهاند و نتایج کلی و فراگیر این مطالعات در طی یک دورهی کاری که همهی اعضای دپارتمان، نتایج کارهایشان را به اشتراک میگذارند و مباحث علمی صورت میگیرد قابل مشاهده و انتشار است.
صرع در ایران زیاد است ولی آمار نداریم
چرا صرع، مورد توجه قرار گرفته در حالی که سایر بیماریهای مغزی در ایران نمود بیشتری دارد؟
اولا که صرع هم جزو درگیریهای بالینی متخصصین و جراحان مغز و اعصاب است اما چون آمارگیری دقیقی در این زمینه نشده، اطلاعات فقط مربوط به بیماران صرعی است که برای درمان یا جراحی مراجعه میکنند. به اعتقاد ما شیوع صرع کمتر از تروما، سکتههای مغزی، پارکینسون یا اماس نیست و یکی از کارهای برنامهریزی شده هم این است که یک بانک اطلاعات جامع از این بیماریها درست کنیم که در قالب رجیستری مغز و اعصاب در دست برنامهریزی است.
دوم اینکه صرع، اگر چه اشکال پنهان و خفیف زیاد دارد اما به جهت اینکه ما در ایران، حوادث، تصادفات و در نتیجه ترومای زیادی داریم حدس میزنیم که زمینهی صرع زیاد است و به همین جهت، پروفسور گرجی که خودش رئیس دپارتمان صرع دانشگاه مونستر و عضو انجمن جهانی صرع است، سکانداری این مطالعات را بر عهده گرفته و خیال دارد این را به یک حرکت عمومی در بین متخصصین علوم اعصاب تبدیل کند.
بخش جراحی صرع بزودی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد
در این زمینه کار عملیاتی هم داشتهاید؟
بله. در مراکز درمانی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، شاید برای نخستین بار در کشور، بحث جراحی صرع مقاوم به درمان را در قالب آموزش دانشگاهی راهاندازی کردهایم که امیدواریم در ماه آینده بیمار هم پذیرش کند. در حال حاضر زیرساختهای این بخش ایجاد شده و بزودی، غربالگری بیماران صرع مقاوم به درمان برای جراحی، آغاز میشود. اعتقاد بر این است که سی درصد تروماها مستعد صرع هستند و 70 درصد کل بیماران صرع با دارو کنترل میشوند و به نوعی درمانپذیرند. اما سی درصد آنها به جز جراحی، راه درمان ندارند و جراحی هم یک سری کار درمان دارویی و درمانهای توانبخشی هم در کنارش دارد که باید با آن همراه شود. به هرحال، جراحی صرع، یک فیلد تخصصی است که خیلی کشورهای دنیا دنبال این هستند.
تا حالا اگر بیماری نیاز به جراحی میداشت باید چه میکرد؟
این بخش تا حالا وجود نداشته و اگر بیمار صرع نیاز به جراحی میداشت باید به خارج از کشور میرفت که مستلزم صرف هزینهی زیادی بود و البته با کمک دکتر گرجی و همکارانشان در دانشگاه مونستر آلمان، داریم این بخش را در بیمارستان امامرضا(ع) راهاندازی میکنیم. و قطعا یکی از برنامهها این است که رزیدنتهای جراحی صرع هم تربیت کنیم که خودشان متولی این کار در آینده بشوند و نیاز کشور را برطرف کنند.
با آلمان و کانادا تبادل دانش داریم
این هم دومین بخش کارها و فعالیتهای دپارتمان بود که فرمودید. موضوع دیگری هم در دستور کار هست؟
بله. ارتقای سطح علمی آموزش از طریق همکاریها و تبادلات بینالمللی که در قدم اول با دانشگاه مونستر آلمان و با دانشگاهی در کانادا کار را شروع کردهایم و امیدواریم بتوانیم زمینههای کار با سایر دانشگاهها را نیز فراهم کنیم. در این زمینه، دانشجویانی را در سه سال گذشته برای فرصتهای مطالعاتی، راهی آلمان کردهایم که بازگشتهاند و تجربیات خود را در اختیار همکارانشان و نیز در خدمت به بیماران قرار میدهند. همینطور استادان این دانشگاه از قبیل پروفسور گرجی و پروفسور کلینگهوس برای آموزش دستیاران تخصصی به ایران آمده و در همان بخش تازهتأسیس دارند به استادان و رزیدنتها آموزش میدهند.
یک مقدار هم برای مخاطبان غیر دانشگاهی این مقاله، در بارهی علوم اعصاب که گویا تجمعی از رشتههای مغز و اعصاب و روان باشد توضیح بفرمایید.
این رشته، در واقع یک دانش بینرشتهای است و شامل تمام رشتهها و موادی میشود که در بارهی مغز، اعصاب، شناخت، فناوریهای نوین در جراحی، روانپزشکی و روانشناسی کار و مطالعه دارند. بنا بر این شامل همهی همکاران ما در این گروهها میشود. این تجمع نوین، سالانه در دنیا نشست علمی دارند و آخرینبار در سال 2018 یک نشست جهانی در این رشته برگزار شد که سی هزار نفر از متخصصین رشتههای مرتبط در آن شرکت داشتند. آخرین تلاش برنامهریزان این گروهها تقسیم کلی رشتههای زیرمجموعهی این دانش به سه بخش بوده است: بخش تئوروتیکال، بخش کمپیوتیشنال و مدیکال. این بخشها همهی رشتههای مرتبط را پوشش میدهند و از برنامههای هوش مصنوعی گرفته تا سلولهای بنیادی مغز، جراحیها، درمانهای روانپزشکی، علوم شناختی، مطالعات روانشناسی، کارهای سلولی و مولکولی در مغز، فعالیتهای پژوهشی مغز و اعصاب و سایر علوم این بخشها را در برمیگیرد.
از برنامهی کاهش اضطراب چه خبر؟
آن طور که در کنگرهی مغز و اعصاب اعلام شد، یکی از برنامههای در دست اجرای دپارتمان، گویا موضوع کاهش اضطراب است که در مشهد کلید خورده است. یک مقدار در مورد این طرح و چگونگی اجرای آن توضیح بفرمایید.
یک شورای عالی سیاستگذاری در دپارتمان درست کردهایم که موضوع اضطراب را به صورت اختصاصی در دستور کار دارد. به جهت اینکه اضطراب در همهی بیماریهای مغز و اعصاب، هم جزو عوامل ایجاد کننده است هم عامل تشدید کننده. مطالعات میگوید که اگر بتوانیم اضطراب را در سطح اجتماع کاهش دهیم، در پیشگیری از بیمارهای مغز و اعصاب، قدم بزرگی برداشتهایم. شورای سیاستگذاری برنامهی کاهش اضطراب، چهار کمیته دارد: روابط عمومی، پژوهشی، دانشجویی و تولید محتوا. برای هر کدام از این کمیتهها وظایف و کارکردهایی تعریف شده و در حال تدوین پروتکلهای علمی و دقیق هر بخش هستیم.
یک بخش کار ظاهرا به اجرا هم رسیده است؟
بله. پروفسور گرجی، که مدیر برنامه است پیش از این در بعضی نقاط کشور قسمتی از این طرح را اجرا کردهاند و تصمیم دارند آن را به گسترهی ملی هم ببرند و خراسان را پایلوت قرار دهند. به هر حال، بخش دانشجویی در دو گروه اصلی و تأثیر گذار جامعه، کارش را شروع کرده است. یکی هم در دانشآموزان و کودکان.
کودکان و دانشجویان، در اولویت جمعیت هدف برنامه هستند
چرا این دو گروه از بین اقشار مختلف انتخاب شدهاند؟
چون به نظر مدیران برنامه، این دو گروه، تأثیرگذاریشان در محیط همسانان و نیز در خانوادهها بیشتر از سایرین است. اگر دانشجو و نیز دانشآموز و کودک، آموزش ببیند و اقدامات لازم در زمینهی پیشگیری از اضطراب را بیاموزد به خانواده و نیز به جمع گروههای همسان میرود و این آموزشها را تبلیغ و ترویج میکند.
آیا تصور میکنید با آموزش تئوریک کلاسی در سطح این دو گروه، آن هم در ابعاد محدود، میتوان مشکل اضطراب وسیع و فراگیری را که درجامعه وجود دارد کاهش داد؟
بله. این تازه آغاز راه است. برنامهی کاهش اضطراب، یک چشمانداز دراز مدت دارد. باید این آموزشها تبدیل به یک گفتمان عمومی در جامعه شود. همه باید رفتارهایشان، سبک زندگیشان و نحوهی تعاملشان با فناوریهای رسانهای را تغییر دهند. ما نباید در اختیار ماشینها باشیم. این ماشینها هستند که باید در خدمت زندگی ما قرار بگیرند.
به نظر میرسد جای صاحبنظران علوم ارتباطات و علوم اجتماعی، در این برنامه خالی است. بعضی از نظریهپردازان علوم ارتباطات معتقدند اضطراب، حاصل انفجار اطلاعات است و به خاطر کثرت و تنوع اطلاعات موجود، مغز انسان دچار تنگنا میشود و شتاب و اضطراب، ناشی از این تنگنای پردازشی است؟ آیا مادامی که این مشکل وجود دارد، آموزشها چه تأثیری میتواند داشته باشد؟
بله. این نظر تا حدی درست است. ما ضمن اینکه فرایند کلی پیشرفت و دگرگونیهای فنآوری را نمیتوانیم متوقف کنیم، میتوانیم بر کنش فعال افراد در قبال این هجوم فنآوری و اطلاعات، تأثیر بگذاریم تا روش متعادلتری در برخورد با دنیای ماشینی مدرن داشته باشیم.
باید از ابزارها و ماشینها فاصله بگیریم
ظاهرا مشکل مربوط به کشور ما تنها نیست و بیشتر دنیا گرفتار این بلیه شده است. به طور روشن، چه کاری برای انسان شتابزده و مضطرب امروزی میتوان انجام داد؟ آموزشها چه محورها و اهدافی دارند؟
ما باید یاد بگیریم که ساعات و دقایقی از روز را به خودمان، به فرزندانمان، به اطرافیان و به طبیعت نگاه کنیم و یادمان نرود که زندگی انسانها در تعامل و ارتباط معنا میشود. وسایل و ماشینها و ابزارهای رسانهای و اطلاعات، اگر ما را از هم دور کنند، بر خلاف فلسفهی وجودیشان بکار گرفته شدهاند نیازهای معنوی و عاطفی یکدیگر را در نظر بگیریم و در تعامل سالم با طبیعت و جامعه، به سمت تعادل زیستی و تعادل اجتماعی برویم. باید گفتگو و تعامل ارتباطی را محور زندگی قرار دهیم و ابزارها، محور زندگی ما نشوند. اگر خیلی دور و بر مغز و فکرمان را شلوغ کنیم استرس، کارکرد مغز را مختل میکند و استرس مزمن، منجر به اختلالات اضطرابی و تولید التهاب در مغز میشود که زمینهی بسیاری از مشکلات جدیتر است.
از تحربیات کشورهای دیگر هم در این زمینه استفاده میکنید؟
پروفسور گرجی مطالعات زیادی در این زمینه داشته و کتابی هم در این باره نوشته است. البته از تجربیات سایر کشورها نیز استفاده میکنیم اما باید این تجربیات بومیسازی شوند که با فرهنگ و سنتهای ما تناسب داشته باشند.
برنامهی کاهش اضطراب، دائمی است
یک برههی زمانی خاص را برای شروع و پایان طرح در نظر گرفتهاید و چه نتایجی از این برنامه انتظار دارید؟
در واقع، طیف زمانی و اجرایی برنامه، شاید دائمی باشد. این برنامه، مقطعی نیست و باید آنقدر توسعه و ترویج یابد که فراگیری آن در تمام جامعه به چشم بیاید. همانطور که امروز میبینید مردم به گیاهان و داروهای گیاهی و مواد طبیعی، اقبال بیشتری دارند همین احساس باید در مورد کاهش اضطراب نیز ایجاد شود که همه احساس کنیم یک مقدار دور شدن از فضای مجازی، تصمیم در میزان اقتباس و کسب اطلاعات، بررسی فایدهمندی دادههای موجود برای ما، همه در جهت کاهش اضطراب و نزدیک شدن به فضای فرهنگی و معنوی جامعه و نیز اخلاقی شدن رفتارهای شهروندان است و باید به این سمت برویم.
همین توصیههایی که پزشکان و متخصصان علوم اجتماعی در مورد تغییر سبک زندگی دارند؟
بله. ما باید یاد بگیریم که درست بخوریم، درست ورزش کنیم، تحرک کافی داشته باشیم، بتوانیم دقایقی را در کنار خانواده باشیم و با آنها خوش بگذرانیم و بخندیم و بخندانیم، لحظاتی را به آرامش و فکر کردن در فضای آرام ذهنی بگذرانیم و مدیتیشن و آرامشگزینی فکری و روانی را جدیتر بگیریم.
همچنین از کتاب بیشتر از موبایل و تلویزیون استفاده کنیم. به موقع و به اندازه بخوریم و اجازه بدهیم غذایمان به درستی هضم و جذب شود. فستفودها، نوشابههای قنددار و گاز دار، مواد شیمیایی و الودگیها و در نهایت استرس، همه و همه در بروز بسیاری از بیماری های اعصاب تأثیر دارند و کلا برای پیشگیری از این مشکلات باید به طرف یک دنیای آرامتر برویم، دنیایی که ما را به اصل و فطرت طبیعی خودمان نزدیکتر کند و هدف زندگی را آزادی، انسانیت، گفتگو، ارتباط، نشاط و دیگرخواهی و خیرخواهی، قرار دهد.









